با این فلسفه بافی دلهای خود را شاد گردانیدند. در روزنامه مجلس جملههای شگفتی مینویسد که میباید در اینجا بیاورم:
«متفرق شدن عموم انجمنهای ملی روز جمعه ۱۲ شکست فاحشی بمفسدین بیایمان داد و سدی بسیار محکم جلو شرارت و فساد کشید. زبان بدخواهان که نسبتهای ننگین داده و شورش طلب فتنه جوشان میگفتند بسته گردید و بر دوست و دشمن معلوم شد که ملت سر بلوا و آشوب ندارد و باشتلم و استعمال قوه کار نمیکند بلکه همانقسم که از روز اول بگریه و زاری حقوق مسلوبه خود را خواسته و گرفتهاند بعد از این نیز تغییر مسلک نداده و با مظلومیت و افتادگی از بزرگان خود و شخص اعلیحضرت جبر کسور وارده بر ده اصل از قانون اساسی را مسئلت دارند...»
ما که راپورتهای لیاخوف را در دست میداریم نیک میدانیم که شاه و او چه ارجی باین پراکنده شدن مردم میدادند. چرا بایستی ندهند؟!.. اگر این پراکنده شدن نبودی و محلی استوار ایستاده بسیجافزاری کردی آزادیخواهان بدلیری افزوده روز بروز شماره جنگجویان بیشتر شدی. پارهای از روی غیرت و مردانگی و پارهای بآرزوی نام و آوازه تفنگ برداشته آماده کار شدندی، چه بسا که کسانی از دولتیان باینسو گراییدندی چه بسا که شاه و لیاخوف کار را دشوار دیده از دنبالکردن نقشه خود باز ایستادندی. از کجا که خواست آنان از این پیغام فرستادن و توپ کشیدن آزمایش نمیبوده که چون آن پراکنده شدن را دیدهاند بدلیری افزودهاند؟!.. از کجا که در میان سران آزادی کسانی با دربار راه نمیداشتند و این پراکندن مردم را بسود دربار نمیکردند؟!.. هرچه هست این یک لغزش و نافهمی از سران مشروطهخواهی بود.
راپورتهای لیاخوف چنانکه گفتیم در این میان محمدعلیمیرزا با لیاخوف و سفارت روس گفتگو را دنبال میکرد و لیاخوف و کارکنان سفارت چگونگی را به پترسبورگ و تفلیس (که کانون لشکری قفقاز در آنجا میبود) راپورت میفرستادند و پاسخ میگرفتند، و چون چهارتا از راپورتهای لیاخوف بدست افتاده و در دسترسی ماست و اینها گذشته از آنکه خود یکسند تاریخی و سیاسیست، چگونگی نقشه را نشان میدهد. دوتای آنها را که یکی در نوزدهم خرداد و دیگری در بیست و سوم آن (۲۷ و ۳۱ مای روسی) فرستاده شده و خود دربارهٔ این گزارشهاست در پایین میآورم.
چنانکه دیده میشود این راپورتها نهانی بوده و اینکه بدست افتاده یک داستانی میدارد: پانوف بلغاری که از آزادیخواهان روسیان میبود و سپس در ایران بآزادیخواهان و شورشیان ایرانی پیوست و ما نامش را در جای خود خواهیم آورد، اینزمان بنام نماینده روزنامه «رچ» روسی در تهران میزیست و بنزد لیاخوف آمد و رفت میکرد. از این راپورتها آگاهی یافته و از هر راهی که بوده نسخههای آنها را بدست آورده و در زمان بنزد یکی از انگلیسیان که در پترسبورگ میزیسته فرستاده، و آن انگلیسی اینها را بزبان خود ترجمه کرده نسخههای آنها را بلندن بنزد پروفسور براون فرستاده و