بودند. حسینخان بی آنکه در جایی بایستد پیش میرفت تا دم کاروانسرایی رسید . از آنجا نگذاشتیم جلوتر برود، و در زمان دیوار کاروانسرا را شکافته بدرون رفتیم. از این کار ما تفنگچیان دل پیدا کرده آنان هم پیش آمدند و جنگ سختی کردیم. نیم ساعت نکشید که دروازه استانبول را گرفتیم. سواران یورتچی که در کاروانسراها میبودند به تنگنا افتادند ما خود را بروی پل رسانیدیم سوار و سرباز که آن کوچهها را گرفته بودند رو بگریز آوردند. یورتچیان که تنگنا میبودند از درون کاروانسراها لابه آغاز نموده سوگندهای خندهآور میدادند. زیرا چون ما را بابی شنیده بودند گنده میدادند: «شما را بحضرت خودتان». ما ناچار شدیم در آن گیر و دار مسلمانی خود را بآنان باز نماییم. این زمان بدلگرمی بیشتر لابه میکردند و پیمان مینهادند که بار دیگر بجنگ نیایند. این بود راه دادیم و دویست تن بیرون رفتند. ما نیز از این سوی آسوده گردیده بسوی امیرخیز پرداختیم و اینهنگام از خیابان نیز بیاری رسیدند و تا غروب آفتاب جنگی میکردیم تا همه دولتیان را از امیرخیز پس راندیم بلکه چند سنگری هم از ایشان ویران کردیم».
چنانکه گفتیم امروز دستههایی نیز بخیابان و نوبر هجوم برده بودند و از آنسوی نیز جنگ بر پا میبود تا هنگام پسین خاموش گردید.
بنوشته «بلوای تبریز» امروز ده ساعت درست جنگ برپا بود. بیست تن کمابیش از مجاهدان و هفتاد تن از دولتیان کشته گردیدند. عباس را که گفتیم دستگیر کردند در دوچی سر بریدند. بازارچه استانبول سراسر سوخته صد دکان کمابیش از میان رفت. نیز خانههایی در امیرخیز تاراج یافت. از کسانی که امروز دلاوری کردند و در «بلوای تبریز» نامهای ایشان را میبرد مشهدی سیفالله و کربلایی عبدالعلی و مشهدی حسین و حاج حمدالله از کور در لویان بودند. کور در لویان در ویجویه مینشینند و بیشتر مردان دلیری هستند، و چون مجاهدان که در دروازه استانبول شکست خورده بگریختند کوردرلومی بودند اینان همگی را برگردانیده خودشان نیز بآنان پیوستند و بخونخواهی عباس و ستار جانفشانیها کردند و از امروز دسته دیگری از آنان تفنگ برداشته بمجاهدان پیوستند.
فردای آنروز شب یکشنبه مجاهدان بروی ویرانههای بازارچه استانبول دیدهبانی میکردند. از سوی امیرخیز خاموشی میبود و آوازی شنیده نمیشد. ولی از سوی خیابان و نوبر از سنگرها آواز تفنگ برمیخاست. روز یکشنبه سرکردگان بار دیگر بجنگ برخاسته هنگامه دیروزی را تازه گردانیدند. در این یکماه و نیم و بیشتر که رحیمخان و شجاع نظام و ضرغام و حاجی موسی خان که هر یکی سرکرده بنام میبود با تبریز جنگیده کاری از پیش نمیبردند. محمدعلیمیرزا پیاپی تلگرافهای نکوهش بنام ایشان میفرستاد و این روزها چون آمدن