واهمه ندارد و قابل مذاکره نمیداند ولی خرابی و ویرانی مملکت از حد گذشت تمام این کارها محض جلب منفعت شخصی است که بدولت و رعیت خیانت مینماید باز بنمک مبارک باد قسم میکند مخصوصاً سوء قصدی بجان غلام دارد که غفلتاً بوسیله ممکنه با قتل خانزاد آشوب دیگری علاوه بر انقلاب حاضر بیندازد انشاءالله بعد از چند روز دیگر که شاهزاده عینالدوله وارد میشود صدق عرایض غلام معلوم خواهد شد تصریحاً عرض مینمایم چه خانها و چه مغازه ها و بازارها بتاراج رفته و میرود هروقت عرض به آقایان کردهام عوض اینکه عرایض مصلحانه را بمیزان عقل بسنجند و صلاح مملکت را در نظر بگیرند هزارگونه ناملایمات از خود آقایان و دیوانه مرندی شنیدهام روزی نیست که کاغذهای رسمی از نمایندگان دول خارجه نرسد ولی حضرات هیچ ملتفت این نکات نیستند کسی که با خیالات غلام همراه است سردار نصرة و جناب آقا میرهاشم است استدعای غلامانه دارم توجه عاجل فوری بفرمایید که مملکت زیاده از این ویران نشود. »
تلگراف میرهاشم
«طهران- توسط جناب مستطاب اکرم اعظم آقای سپهسالار امیرجنگ دام اجلاه العالی وضع شهر کمافیالسابق اشرار از سنگرهای خودشان و ارک در تیر و توپ اندازی کوتاهی ندارند از این طرف هم معارضه بمثل میشود باین وضع بی ترتیب گویا تصفیه امور امکان ندارد نه حاکم باکفایتی و نه وزیر لشکر با سیاستی از همه بدتر اطوار ناملایم این دو نفر آقایان میباشد که ابداً از اعمال غرض و نفسانېت دست برنمیدارند ساعتی نیست که فرقهای از دوستان را مغرض نکنند هرکسی بخیال خود اقدام میکند نه مصرف تنخواه معین است و نه ترتیبی در کار است احدی چه دوست چه دشمن جای امیدواری از ایشان ندارند تمامی استعداد معین حتی نان سوارها و عموم توقعات بعهده دعاگو افتاده اهالی سرخاب بکلی و اغلب ناس بواسطه حرکات ایشان از اسلامیه اعراض نموده خود دعا گوهم چندان تردد ندارم ولی از خارج مردم را بهروسیله جمع و امیدوار مینماید تنخواه حواله شده را مال خود فرض کرده بطور دلخواه صرف میکنند و بشئونات ایشان برخوردن هم اقتضا ندارد تا حال سه مرتبه رشنه کار را بکلی جمع کرده تمامی امور تصفیه شده بود که بیکفایتی حکومت و اقدامات ناملایم آقایان مجدداً تغییر داد حالیه غیر از اینکه حاکم کافی با اردوییکه در راهست برسند علاجی باین ترتیب بنظر نمیرسد لهذا اقامت دعاگو جز زحمت بیثمر و خوندل اثری نخواهد داشت استدعا از در گاه عالمپناه آنکه مرخص فرمائید چند روزی یا در نعمتباد بدفع گلوله که در موضع موذی مانده بپردازد و یا آنکه عازم زیارت آستان مقدس بوده باشد. اقل هاشم الموسوی»