برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۲۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۶۹۴
 

پیمان گیرم که بجنگ پیشدستی نکنید تا پیشامد با گفتگو پایان پذیرد». ستارخان پاسخی ساده داده گفت: «ما هیچگاه بجنگ پیشدستی نمی‌کنیم و همیشه از آن سوی بما میتازند و ما جلوشان می‌گیریم». سپس حاجی شیخ علی‌اصغر و دیگران نیز سخنانی راندند. کونسول به ستارخان پیشنهاد کرد که بیرقی از کونسولخانه فرستاده شود و او بدر خانه خود زده در زینهار دولت روس باشد، و نوید میداد که سرقره سورانی آذربایجان از دولت ایران برای او بگیرد. ستارخان چنین گفت: «جنرال کونسول من میخواهم هفت دولت بزبر بیرق ایران بیاید. من زیر بیرق بیگانه نروم». کونسول که این پاسخ را نه بیوسیده بود خیره ماند، و چون برخاست برود ستارخان هفت تن ازسواران قره‌داغ را که در جنگها دستگیر کرده بودند باو سپرد که همراه نوکران خود بدوچی رساند. کونسول از این رفتار بسیار شادمان گردید.

از ستارخان در آنروزها کارهای ارجدار و شگفتی سرزده که بر سر زبانهاست. یکی اینکه عباسعلی نامی را از نوکران اودوچیان فریب میدهند که ناآگاهان او را بزند و خود را بدوچی رساند و او فرصتی بدست آورده در جایی که ستارخان تنها می‌بوده گلوله‌ای باو زده خود می‌گریزد. گلوله کشنده نبوده ولی زخمی باز می‌کند. ستارخان زخم را بسته برای آنکه مایه دلشکستگی نشود از باران خود پنهان میدارد.

بازشورانیدن ستارخان تبریز را فردای آنروز که آرامش می‌بود، ستارخان بیک کار ارجدار دیگری برخاست. کاری که فهم و کاردانی او را با دلیری و مردانگیش در بکجا نشان میداد. آنروز ستارخان با پیرامونیان خود در خانه حاجی‌مهدی‌آقا میبود. هنگام پسین بیرون آمده بخوابانیدن بیرقهای سفید پرداخت. حاجی حسن‌آقا (پسر حاجی مهدی‌آقا) در این باره نامه‌ای به نویسنده این تاریخ فرستاده چنین می‌نویسد:

«آنروز ستارخان با جمعی مجاهد بخانه ما آمد و تفصیل کونسول روس و پیشنهاد او را گفت. چون ناهار خوردیم گفت: میخواهم امروز بروم و بیرقهای سفید را بخوابانم. در آن میان که ما گفتگو میکردیم و مجاهدان گرداگرد اطاق نشسته بودند حسین‌بیک نام مجاهد قره‌داغی فشنگ را فراموش کرده از لوله در نیاورده بوده، و چون میخواست تفنگ را پاک کند ناگهان گلوله در رفت و بسقف اطاق خورد. اینکه در میان آن همه جمعیت گلوله به هیچکس نخورد ستارخان آنرا بفال نیک گرفته گفت: حتماً بیرق‌ها را خواهیم خوابانید. این گفته با مجاهدان بیرون رفت، و چون در بازارچه صفی‌خانه حاجی محمدرضا شکوبی می‌بود و او بیرق روس افراشته بود ستارخان با گلوله زده آنرا پایین انداخت. سپس به بیرق‌های سفید پرداخته یکایک سرنگون گردانید....»

چنانکه گفتیم از اسلامیه برای خانه‌هایی بیرق فرستاده، و بسیاری نیز خودشان بیرق ساخته بالای در افراشته بودند. در بسیاری از کوچه‌ها یک دری بی‌بیرق نمیبود.