پرش به محتوا

برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۹۳
بخش سوم
 

شمرده میشد.

دولتیان باین ارج نمیگزاردند و هرکسی می‌پنداشت ستارخان یا دستگیر می‌گردد و یا گریخته جان بدر می‌برد. هیچ کس گمان نمی‌برد که او در برابر آنهمه دشمنان خواهد ایستاد و فیروز هم خواهد گردید.

راستی هم این ایستادگی گردانه ستارخان یک کار بزرگی می‌باشد. در تاریخ مشروطه ایران هیچ کاری باین بزرگی و ارجداری نیست. اینمرد عامی از یکسو اندازه دلیری و کاردانی خود را نشانداد، و از یکسو مشروطه را به ایران بازگردانید. مشروطه از همه شهرهای ایران برخاسته تنها در تبریز باز می‌ماند. از تبریز هم برخاسته تنها در کوی کوچک امبرخیز بازپسین ایستادگی را می‌نمود. در سایه دلیری و کاردانی ستارخان بار دیگر بهمه کوی‌های تبریز بازگشته، سپس نیز به همه شهرهای ایران باز گردید. آن لکه سیاهی که در نتیجه زبونی و کارندانی نمایندگان پارلمان و شکست آزادیخواهان تهران، بدامن تاریخ ایران نشسته بود، اینمرد با جانبازیهای خود آنرا پاک گردانید. بیشوند نیست که ما در این تاریخ بآنمرد ارج بیشتر می‌گزاریم. ستارخان نه‌تنها مشروطه را بایران بازگردانید، صدها کسان را از کشته شدن و از گزند و آسیب رهانید. ملایان با آن تشنگی که بکشتن و آزردن مشروطه‌خواهان می‌داشتند، و محمدعلیمیرزا و درباریان با آن کینه‌ای که از تبریزیان در دل میپروردند، اگر فیروز درآمدندی بکارهای بسیار یرخاستندی۔

از کسانی که در آنروزها در نزد ستارخان پشتیبان او بوده‌اند، گذشته از مجاهدان که یاد کردیم، ما نامهای علی‌مسیو و حاجی‌میرزا علینقی گنجه‌ای و حاجی محمدبالا و کربلایی حسین فشنگچی را شنیده‌ایم.

باری ستارخان ایستادگی می‌نمود و با تفنگداران و سواران که در دوچی گرد آمده بودند پیاپی جنگ میرفت. روز چهارشنبه بیست و چهارم تیر ماه (۱۶ جمادی‌الاخری) که بار دیگر دولتیان بامیرخیز تاخته بسنگرهای ستارخان فشار می‌آوردند و گلوله‌باران سختی می‌بود، چون از پیشرفت نومید گردیدند بتوپ‌اندازی پرداختند. این نخست بار بود که دولتیان توپ بکار بردند، و چون تبریزیان تا آن‌هنگام نام توپ را شنیده و چنین پنداشتندی که با یک شلیک و دو شلیک یک شهری را ویران توان کرد، از این توپ‌اندازی ترس بی‌اندازه در دلها پدید آمد، لیکن از این جنگ نیز نتیجه‌ای بدست نیامد، و هنگام شام هر دو گروه بجای خود نشستند.

فردا آرامش بود. گویا در این روز یا فردایش بود که پاخیتانوف آگاهی داد که بامیرخیز خواهد آمد. ستارخان بسیج پذیرایی کرده کسانی را از سردسنگان نیز برای بودن و گفتگوکردن خواند. کونسول چون درآمد پس از نشستن و حال پرسیدن چنین آغاز سخن کرد: «امروز بخیابان رفتم و بدوچی رفتم و اکنون نیز باینجا آمدم که از شما