برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۸۵
بخش سوم
 

سرباز انبوهی که بگرد سرخود میداشت، و با توپهایی که از انجمن ایالتی گرفته با خود برده بود، باشکوه و دبدبه بسیار به تبریز رسید، و در باغ صاحب دیوان فرود آمد، و از آمدن او دشمنان مشروطه به پشتگرمی افزودند.

اکنون هجده روز بود که در تبریز جنگ برخاسته و همچنان میرفت. در این چندگاه آزادیخواهان و مجاهدان آنچه میتوانستند و می‌بارستند کوشیده و ایستادگی و شکیب نشان داده بودند. لیکن روز بروز دشمن نیرومندتر گردیده بسختی کار میافزود، و این بدتر که روزنه امیدی باز نمی‌بود.

باید فراموش نکرد که مشروطه از سراسر ایران برچیده شده، و در همه‌جا ایرانیان بار دیگر گردن بیوغ خودکامگی گزارده، و این تنها تبریز میبود که ایستادگی می‌نمود. در همین شهر نیز گذشته از اینکه یک نیم مردم بسوی دولت گراییده با آزادیخواهان میجنگیدند، در میان آن نیم دیگر نیز دسته‌های انبوهی ارجی بمشروطه نگزارده، و یا آنرا از میان برخاسته می‌پنداشتند، از اینرو بایستادگیهای دلیرانه مجاهدان معنایی نمیدادند، و نتیجه آنرا جز از بهم‌زدن آرامش و ایمنی شهر و بسختی انداختن خاندانها نمی‌دانستند، و از اینرو اینان نیز فشار بمجاهدان می‌آوردند، و زبان از ریشخند و نکوهش باز نمیداشتند.

پس از همهٔ اینها برخی از بستگان روس، که چون قفقازی و مسلمان می‌بودند با تبریزیان همه گونه آمیزش میداشتند، با دستور کونسول روس (پاخیتانوف)، بمیان مردم افتاده، بنام آنکه ایستادگی در برابر دولت سودی نخواهد داشت، آنان را باین میخواندند، که دست بهم داده بکار برخیزند و جنرال کونسول روس را میانجی گردانیده از شاه آموزش و زینهار طلبند، تا از زیان و آسیب در ابمنی باشند.

ببینید در میان چه سختیهایی پافشاری می‌نمودند. راستی را باید بجوانمردی آنان «آفرین» خوانیم. بویژه اگر بیاد آور بم که سرجنبانان و نمایندگان انجمن، بیشترشان مشروطه را پایان‌یافته پنداشته از روز دوم تیر ماه که داستان تهران را شنیده خود را بکنار کشیدند و برخی از ایشان بکونسولخانه‌ها پناهیدند، و تنها این مجاهدان و چندتن از سردستگان میبودند که مردانه پا می‌فشاردند.

باری چون رحیمخان به بیرون شهر رسید، و آوازه از آمدن او و از انبوهی سپاه و افزارش، در شهر افتاد، ترس مردم بیشتر و فشار آنان بمجاهدان فزونتر گردید. همچنین کارکنان کونسولخانه روس، که چند تن از آنان بازرگانان بنامی، از حاجی حبیب لک و حاجی محمدرضا شکویی و حاجی ابراهیم صراف و حسن آقا تاجرباشی و دیگران، میبودند بکوشش افزودند. بویژه حسن‌آقا تاجرباشی که در خیابان می‌نشست، و چون مرد دارایی میبود روضه خوانیها برپا مبگردانید و بدینسان در میان مردم آن کوی جایگاهی میداشت. و از اینرو در اینهنگام بمیان افتاده با ملاحمزه که (یکی از