میرزا صالح خان باغمیشهای (وزیر اکرم) میبود او را برداشته مصطفیخان حاجبالدوله را گزاشت. همان روز توپهایی نیز بیرون دروازه کشیدند. از آنسوی چون هنگام پسین مجلس برپا گردید مشیرالسلطنه با وزیران نوین بآنجا درآمده کابینه را بدینسان شناسانید:
مشیرالسلطنه رییسالوزراء و وزیر داخله، مستوفیالممالک وزیر جنگ، علاءالسلطنه وزیر امور خارجه، صنیعالدوله وزیر مالیه، مشیرالدوله وزیر علوم، مؤتمنالملک وزیر تجارت، محتشمالسلطنه وزیر عدلیه (ولی چون او در ارومی میبود بایستی دستیارش بکار پردازد)
شگفت که نمایندگان نپرسیدند: این کابینه بمجلس شناسانیدن چیست و آن توپ بدروازهها کشیدن چه؟.. تو گویی در پارلمان انگلیس نشسته بودند که خونسردانه کابینه را پذیرفته گفتگو در پیرامون پرگرام دولت بمیان آوردند.
«راه نجات» فردا دوشنبه قزاقان در شهر بگردش میپرداختند، و چون تپانچه یا تفنگ همراه کسی میدیدند از دستش میگرفتند. امروز جلال الدوله و علاءالدوله و سردار منصور را همراه قزاقان روانه مازندران گردانیدند. نیز «دستخطی» از شاه، زیر عنوان «راه نجات و امیدواری ملت» چاپ کرده در شهر پراکنده کردند که میباید گفت «آگهی جنگ» با مجلس و مشروطه میبود و ما اینک آنرا در پایین میآوریم:
راه نجات و امیدواری ملت
«ملت قدیم قویم ایران فرزندان حقیقی و روحانی ما هستند البته خوشوقت نخواهند بود که دولت شش هزار ساله ایشان پای مال هوی و هوس مشتی خائن خودغرض و خودخواه که بکلی از شرف ملیت دور و از حیثیت انسانیت مهجورند گردند البته راضی نخواهند بود که بدبختانه دستخوش خیالات فاسده دزدان آدمی کش شوند یکی بطمع وزارت و دیگری بخیال ریاست بعضی بعلت جلب فائده برخی بواسطه کسب و تسلط و اقدام بامور نامشروع سادهلوحان بیچاره را بعناوین مختلفه هر ساعتی بزبانی و هر روزی ببیانی فریفته آنان را آلت کار و ایادی اعتبار خود قرار دهند بعموم فرزندان خود اعلام مینماییم که در اینصورت چندی نخواهد گذشت از دولت و ملت جز اسمی باقی نخواهد ماند و بکلی رشته قومیت و قوای مملکت از هم گسیخته خواهد شد چنانچه بسالهای دراز و اتلاف نفوس صنادید مملکتی و عقلای ملت از عهده اصلاح آن نتوانند برآمد بدیهی است اشتباهی نخواهند داشت که شخص همایون ما در این مدت تا چه پایه در پیشرفت مشروطیت و آسایش و صلاح حال مملکت اقدامات فرموده از هیچ اقدامی فروگذار نفرمودیم هر چه گفتند شنیدیم و هرچه خواستند کردیم و از هر حرکت زشت و ناپسندی تجاهل و اغماض نمودیم چه عهدها بستند که نشکستند چه پیمانها که بپایان