پرش به محتوا

برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۰۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۶۸۲
 

و قورخانه و پول گرفت که بقره‌داغ رفته در آنجا لشکری آراید و بسر شاهسونان رود. نیز دیده‌ایم که در کشاکش بازپسین مجلس با محمدعلیمیرزا تلگراف همدردی بمجلس فرستاد. ولی اینها همه دروغ و فریب میبود. رحیمخان با محمدعلیمیرزا نهشهایی می‌داشت و برای چنین روزی آماده می‌گردید.

چون جنگ تبریز بزودی پایان نپذیرفت شاه تلگراف باو فرستاد که بسر اینشهر بیاید. ولی رحیمخان کار را کوچکتر از آن دانسته خود در اهر نشسته پسرش را فرستاد، و این که یکی از دشمنان بنام مشروطه می‌بود، همینکه رسید و در باغ ساحبدیوان (در شرق شهر) جا گرفت، دست براهزنی وتاراج باز کرده جلو آمدوشد را بست، و از هر باره در شهر سختی پدید آمد.

فردای آنروز بیوکخان آماده جنگ گردیده از راه خیابان بشهر تاخت. باقرخان سنگری در میان خیابان پدید آورده دسته‌ای از مجاهدان را با توپی در پشت آن جا داده بود، و چون سواران بیوکخان بتاخت پرداختند چندان ایستادند که تا به تیررس رسیدند، و این هنگام با توپ و تفنگ بشلیک برخاسته دسته‌ای را از ایشان بخاک انداختند. سواران روی برتافته گریختند و مجاهدان دنبالشان کرده باز بسیاری را کشتند. از هفتاد تا هشتاد تن سوار کشته گردید و بیوکخان شرمنده و سرافکنده بباغ صاحبدیوان باز گشنه بازار تاراج و راهزنی را گرمتر گردانید.

اینروز که باقرخان و خیابانیان با اینجنگ سرگرم می‌بودند، سواران دوچی فرصت یافته باز بجنگ و فشار برخاستند، و پیش آمده از دم توپخانه تا کوی مسجد همه مغازه‌ها و دکانها را تاراج کرده کالای انبوهی بردند. این خود زیان بزرگی برای تبریزیان بود و چند صد خاندان را بیچیز گردانید.

فردای آنروز ببوکخان با سواران خود، بامدادان بباغمیشه تاختند و در آنجا دست بتاراج گشادند. چنانکه گفتیم باغمیشه یکی از کویهای هواخواه دولت میبود و تفنگداران آنجا در دوچی همدوش دیگران با مشروطه‌خواهان جنگ میکردند و اینست گمان گزند و زیان از سوی سواران بآنجا نمیرفت. لیکن بیوکخان که کارش تاراجگری میبود جدایی میانه دوست و دشمن نمی‌گزاشت، و چون دیروز بخیابان دست‌یافتن نتوانسته بود امروز کینه آنرا از باغمیشه می‌جست. مردم تازه از خواب بیدار شده و از همه‌جا ناآگاه نشسته بودند که ناگهان آواز شلیک تفنگ برخاست و بیکبار سواران بخانه‌ها ریخته بیباک و بی‌پروا بتاراج پرداختند. مردم بیش از آن نتوانستند که دست زنان و فرزندان خود گرفته بباغها گریزند. سواران هرچه یافتند برداشتند و همه را بار چهارپایان کرده با کسانیکه برای همین خواست همراه آورده بودند بقره‌داغ فرستادند.

در همین روزها از تهران آگاهی رسید که محمدعلیمیرزا مخبرالسلطنه را از