برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۰۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۶۷۳
بخش سوم
 

در همان روزها میرزا ابراهیم ارباب از آزادیخواهان در زندان میزیست. با دستور امیرمعزز خانه او را تاراج کرده هرچه میداشت سواران و فراشان بردند.

این شهرها نه تنها در این هنگام ایستادگی ننمودند، تبریز که ایستادگی نمود و یازده ماه در جنگ و کشاکش می‌بود، با اینکه از گرجیان و ارمنیان و ترکان و قفقازیان بیاوری آمدند، از این شهرها کسی نیامد. تنها کسانی که از شهرهای ایران بیاری تبریز آمدند یارمحمدخان کرمانشاهی و همراهان او بودند که چون داستانش به پیشامدهای تهران همبستگی دارد در اینجا می‌نویسیم:

در آنروزها که مجلس بهمه شهرها تلگراف فرستاده یاوری می‌طلبید یارمحمد خان با یک برادر و یک دوست خود که نامهای هر دو حسین‌خان می‌بود، تفنگ و اسب خریدند و با یک نوکر آهنگ تهران کردند که بیاری دارالشوری برسند. ولی چون بقم رسیدند در آنجا از داستان بمباران آگاهی یافته ناگزیر گردیدند که خود را نهان دارند. ولی چون چند روزی گذشت آوازه ایستادگی‌های تبریز بآنجا رسید، و این بود یار محمدخان و همراهانش مردانه آهنگ تبریز کرده از بیراهه خود را بآنجا رسانیدند، و تا پایان جنگهای تبریز در آنجا می‌بودند و همیشه دلیریها و مردانگی‌ها مینمودند.

در پایان گفتار شعرهایی که در همان روزها در تهران بنام ظهیرالدوله پراکنده شده و خود یادگاری از مشروطه و تاریخ آن می‌باشد در اینجا می‌نویسیم.

چنانکه گفتیم در تهران پس از بمباران روزنامه‌ها از میان رفت. تنها یک روزنامه دولتی بچاپ میرسید که جز آگاهیهای درباری را نمی‌نوشت. سپس نیز روزنامه «اقیانوس» بیرون آمدن آغازید. ولی جز از چند شماره بیرون نیامد. چون در این شهر روزنامه‌ای نمی‌بود پیشامدها در جایی نوشته نمی‌شد. ولی چون در تبریز و استانبول و دیگر جاها روزنامه‌ها بیرون می‌آمد و از تهران نیز آگاهیها برای آنها فرستاده میشد، از اینرو کارهایی که در تهران رخ میداد پس از اندکی در روزنامه‌های تبریز و استانبول نوشته می‌شد. این شعرها نیز در تهران دست‌بدست پراکنده شده و نسخه‌های آن باستانبول و تبریز فرستاده شده که در تبریز در نامه «ناله ملت» و در استانبول در نامه «شمس» چاپ یافته است و ما از روی آنها در اینجا می‌آوریم:

  بعرض شاه رسان ای صبا ز قول صفا که ای شهنشه دوران و جانشین کیان  
  مگر بعرض حضور تو نارسانده کسی که گندمی که نمایند زیر خاک نهان  
  نخست چونکه شود سبز لاغرست و تنک چنانکه می‌نپسندند زارع و دهقان  
  نظر بمصلحت دهقنت یله سازد گله بمزرعه کدخدای ده چوپان  
  چو بگذرد دو سه روزی از آن همان گندم بروید از نو و سرسبز زو شود بستان  
  ستیر پنجه زده هفت سنبل آرد بار چنانکه وعده نموده خدای در قرآن