را در یافته بودند نامه نوشته تبریزیان را بیاساهانیدند و بآن خیزش برانگیختند. اگرچه برخاستن تبریزیان بنام طلبیدن قانون اساسی بود و بد گمانی که میداشتند جز در پیرامون آن قانون نمیبود لیکن خیزش ایشان این سود را نیز در بر داشت که بیدار و هوشیار باشند و ناگهگیر نگردند.
۲) برخاستن سالارالدوله که در همین روز ها رخ داد. این شاهزاده سبکسر که داستانش را خواهیم آورد بطلب تاج و تخت بر خاست و چنانکه خواهیم دید کاری نتوانست. لیکن برخاستن او محمد علیمیرزا را ترسانید و نقشه او را بهم زد.
۳) جنبش همگانی تهران و ایستادگی دارالشوری. همین فشار و ایستادگی او را ناگزیر گردانید که بیکبار از نقشه خود چشم بپوشد و پسر رحیمخان را بجای خود بازگرداند.
اکنون دانسته میشد که آن خیزش تبریز، و شور و خروش بیست واند روزه تبریزیان، و آن آمادگیها که آزادیخواهان آنجا نشان دادند، بسیار بجا میبوده. نمایندگان آذربایجان که با تلگراف آن نا خشنودیها را از بر خاستن تبریزیان مینمودند کنون برگشته نامه های پوزش آمیز مینوشتند، و از پیشآمد سپاسگزاری مینمودند.
باری از این پیشآمدها نقشه ناانجام ماند، کنون میبایست بیوکخان بجای خود بازگردد، و برای پردهکشی، رحیمخان از کارهای خود برکنار شود. لیکن مردم باین اندازه خرسندی نداده بند کردن رحیمخان و بلکه بدار کشیدن او را میخواستند و این بمحمدعلیمیرزا گران میافتاد و ایستادگی نشان میداد.
چون با نظام الملک و سران تبریز گفتگو بپایان رسید دو سید و نمایندگان آذربایجان بمجلس بازگشتند. اتابک بنزد شاه شتافت که نتیجه را بازگوید. تا هنگام پسین چشم براه میداشتند و چنانکه دیدیم مردم پرده دریها مینمودند. آنگاه حاجی محتشمالسلطنه آمد و آگاهی آورد که شاه دستور داد رحیمخان را گرفتند، و اکنون در کشیکخانه در بند است. مجلس بآن خرسندی نداده خواستار شد که او را بعدلیه