نباید باین حرفها اعتنا کنند ما تا حال از وکلای آذربایجان خیانتی ندیدهایم و نخواهیم دید». چون تقیزاده و دیگران را که «شریعتخواهی» نمینمودند بیدین میخواندند مرد پاکنهاد این بدنامی را از آنان برمیگردانید. بیش از این یاوری نمیتوانست و از خود قانون سخنی نمییارست.
آن مجلسی که برابر ایستد و سینه سپر گرداند، و به «شریعت خواهان» پاسخ داده بگوید: «اگر شریعت کار زندگی را راه انداختی بمشروطه چه نیاز افتادی؟!.» نمیبود، و نمایندگان آنچه در دل میداشتند گفتن نمییارستند.
سخن کوتاه کنیم: شور و سهش آزادیخواهی در میان توده تهران فرو نشسته، پیشگامان سست گردیده، دو سید بکاری برنمیخاستند، علمای نجف از آن راه دور چگونگی را در نیافته بحاجی شیخ فضلالله خوش گمانی مینمودند و با او همراهی نشان میدادند. از هر باره چنین مینمود که محمد علیمیرزا و اتابک در نیرنگهای خود فیروز خواهند گردید و با زور «شریعت» مشروطه را بهم خواهند زد.
آن ایستادگی که تبریز و رشت و دیگر شهرها مینمودند چارهٔ تهران نتوانستی کرد، و هر آینه کار بآشوب انجامیدی. و آنگاه در خود آن شهرها بیم دو دستگی رفتی. هنوز مشروطهخواهی آن نیرویی که «شریعت» را بکنار اندازد نمیداشت. راست است که آزادیخواهان تبریز دلیرانه «قانون مشروطه اروپایی» را میخواستند و آشکاره سخن خود را میگفتند. چیزیکه هست این سخن جز از دلهای پیشروان بر نمیخاست، و چنانکه گفتیم دیگران آنرا نافهمیده بزبان میآوردند، که اگر فهمیدندی بیشترشان دو دل ایستادندی و با آنان نیز بسوی دیگر گراییدندی.
رشته بجای بسیار باریکی رسیده بود و بیم گسیختن میرفت. لیکن در اینمیان پیشآمد تاخت و کشتار پسر رحیمخان و داستان اکرام السلطان، پی هم رخ داد، نقشههایی را که دربار برای بهمزدن مشروطه کشیده بود بآشکار آورد، و گفتگوهایی که در این باره در نشستهای مجلس، بویژه در نشستهای پنجشنبه و شنبه یکم و سوم خرداد، بمیان آمد و حالیکه نمایندگان از خود نمودند، تهرانیان را دوباره