پذیرفتند و او دست بکار زده از شقاقی دو فوج سرباز خواست که شاهسونان بفرستد، و با آنکه این کار را با آگاهی وزارت جنگ کرد دو روز نگذشت که یک تلگراف تند و زشتی از امیرنظام رسید که فوجها را بتهران «برای رکاب» فرستید. این دلیل آشکاری بود که دولت آذربایجان را در میان آشوب میخواهد. از آنسوی چون این زمان نقشه بمباران مجلس کشیده می شد به این سربازان در تهران نیاز می داشتند.
گریز رحیمخان از تهران محمد علی میرزا نه تنها آرامش آذربایجان را نمیخواست، برای آنجا گرفتاریهای دیگری نیز میبسیجید و نیرنگها نیز بکار میبرد. یکی از این نیرنگها داستان گریز رحیمخان از تهران و آمدن او بآذربایجان بود که در همین روزها رخداد. رحیم خان را گفتیم که در نتیجه شورش تهرانیان دستگیر کرده در عدلیه بزنجیر کشیدند. ولی چون چندی گذشت برخی از نمایندگان و سران آزادی، بشیوه فراموش کاری خودشان، کمکم برحیمخان نیز دلسوزی مینمودند و آرزوی میانجیگری میداشتند. رحیم خان پیام میفرستاد که اگر پسران من آدم کشته اند پس چرا من در بند باشم؟!. و آنگاه آنچه درباره قرهداغ بزبانها انداختند دروغ میبود. چهار تن بیشتر، آنهم از خود کسان پسرانم، کشته نشده، (با آنکه ما تلگراف انجمن تبریز را در آن داستان آوردهایم که شماره کشتگان را از مردم بیگناه تا دویست تن میشمرد).
هر چه بود این گفته های رحیمخان در بسیاری از سران آزادی میهنایید. سپس چون آشوب توپخانه رخ داد اوباشان بزندان عدلیه رفته او را با سالار مفخم بجنوردی رها گردانیدند. لیکن چون سپس مجلس فیروز درآمده محمدعلی میرزا زبونی و ناتوانی نشان میداد ، برای آنکه رحیمخان را دوباره بزندان باز نگردانند یکدروغی بدینسان پراکنده گردانیدند: «آنروز چون رفته اند زنجیر رحیمخان را بردارند نگزارده و گفته است مرا «ملت» بند کرده و باید «ملت» آزاد