برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۳۴۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

شماره آنرا دیده ام. ولی همانا بیشتر بیرون آمده.

گذشته از آن گاهی نیز بفارسی چیزهایی مینوشتند و با سنک به چاپ رسانیده می پراکندند ، و چون یکی از این نوشته‌های فارسی اکنون در دست منست برای نمونه بخشی از آنرا میآورم. این نوشته زیر عنوان «هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق» نوشته شده و چنین آغاز میشود:

ای برادران هوشمند و ای معتقدان قرآن مبین چشم عبرت گشوده و راه غیرت پیموده و نام ایرانیت خود را که زیاده از شش هزار سال است که حمیت و غیرت شما ایرانیها ناسخ تواریخ سایر دول گردیده و شما ایرانی نبودید که مدتهای مدید با سلاطین متعدد در میدان حمیت کوس برابری زده و سر اطاعت بسلاطین مستعد فرود نیاوردید و حالا آن حمیت ملت پرستی و غیرت وطن داری شما را چه شده که اسیر پنج و شش نفر (قفقازی) خانه بدوش شده و تصور نسازید که اینها هر گاه ژولیک و جیب بر نبودند مکانی بخود معین میکردند و کسی بایشان تصاحب میساختی... ببینید کار مسلمانی چطور شده که جناب مستطاب عالی آقای حاجی میرزا ابوالحسن آقا مشهور به انکجی میفرمایند که آیا ایو گیلان ملت در کدام شریعت (اهل محله سرخاب و شتربان) واجب القتل شدند که حکم قتل ایشان را داده‌اید میرتقی چایچی و ایت خلیل در جوابش بگویند که شرح لمعه و شرایع خواندن نیست. که تو بدانی و ترا با این کارها رجوع نباشد و یکنفر مسلمان با تعصب در آنجا جواب میرتقی را ندهد که بلی آقای چایچی اصل مقصد از مشروطه شرح لمعه و شرایع خواندن و شرع انور را جاری نمودن است و چای تلخ فروختن نیست که تو بدانی و توهین حضرات آقایان علماء و سادات را مگر در مشروطه طبیعی مذهبان و در قانون مفسدین واجب میدانند چنانکه جناب مستطاب آقا میرجواد آقای پیشنماز مقصودیه که در زمان استبداد امر بمعروف و نهی از منکر نمودن ایشان را کسی انکار ندارد در جنک ثانوی بجهت اصلاح به محله شتربان آمده و حقیت ایشان را دیده و در مراجعت باهل سرخاب و شتربان گفته که جنک نسازید که من رفته و اهل آن محلات را ساکت کنم

۳۴۳