نیز این جملهها را یاد میدادند، و چون آنان جمله دوم را نمیگفتند، پشتگردنی میزدند. هر کسی را که کلاه ماهوت کوتاه بسر و سرداری بتن میدیدند مشروطه خواه شمارده بآزارش میپرداختند و جیب و بغلش را تهی میگردانیدند. کمکم به بیباکی افزوده هر کسی را از رهگذریان مییافتند عبا و کلاهش را میربودند و دست بجیب و کیسهاش میبردند. با دستور پیشوایان خود باداره روزنامهها ریخته آنها را تاراج میکردند و تابلوها را آورده در میان میدان آتش میزدند. بدینسان روز را بپایان می رسانیدند.
شب سهشنبه باز هر دو سو در جایگاه خود ماندند. در مجلس چنانکه گفتهایم امشب را تفنگچیان بیشتر میبودند. جوانان فراوانی بپاسبانی پرداخته در آن سرما و شب دراز از پا ننشستند. در میدان نیز بدخواهان در چادرها نشسته ملایان در یکسو و اوباشان در سوی دیگری بسر میبردند.
فردا سهشنبه انبوهی در بهارستان و پیرامونهای آن بیشتر گردید. پایداری دو روزه مجلس بمردم دل داده بآنجا میکشانید. امروز شماره تفنگها نیز بیشتر گردیده بصدها رسید، و از صدها بهزارها انجامید، چنانکه هنگام شام دو هزار و هفتصد تفنک میداشتند. امروز کارکنان تلگرافخانه، و همچنین کارکنان واگون شهری و راه آهن عبدالعظیم، دست از کار برداشته بنام همدردی بمجلس آمدند. ولی احتشامالسلطنه آنان را بازگردانید که بکارهای خود پردازند. از هر باره شکوه و نیروی آزادیخواهان رو بفزونی میبود، لیکن مجلس باز هم دست از کار خنک خود بر نمیداشت، زیرا امروز، بنام ستمدیدگی و دادخواهی و اینکه پیرامونیان شاه او را به پیمان شکنی واداشتهاند، نوشتهای نوشته بسفارت خانهها و نمایندگان سیاسی فرستادند و از دولتهای اروپا «معاونت معنوی» خواستار شدند.
اما بدخواهان، آنان نیز امروز به نیرو افزودند، زیرا یکدسته بزرگی از ورامین با شیخ محمود ورامینی بآنان پیوستند که برای ایشان چادرهای جداگانه افراشته دستگاه بادهخواری جداگانه درچیدند. در صور اسرافیل مینویسد که یکی از سردستگان ایشان فریاد زده میگفت: «مجلس