برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۳۰۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

مردم حضرت حجةالاسلام ضعف کردند در وسط دالان مدتی توقف نمودند تا حال ایشان بجا آمد با کمال کراهت بردند در میدان توپخانه محلی که آقایان دیگر نیز اجتماع داشتند...».

از حاجی میرزا ابوطالب نیز نامه‌ای در دست است که ببرادر خود در زنجان فرستاده، و در آنجا در پاسخ خورده گیران چنین می نویسد: «بلی در میدان توپخانه که یک ساعت و چیزی در آنجا بودم زیاده از هزار نفر معمم، و از علمای معروف تهران اینها می بودند جناب آخوند ملامحمد آملی، جناب سلطان‌العلماء طهرانی، جناب آقا سید ابراهیم قزوینی، جناب حاجی شیخ عیسی چالمیدانی، جناب حاجی شیخ فضل‌الله، جناب آقا سید علی، جناب آقا سید مهدی امام و رئیس مسجد نوریه، جناب آقا سید محمد ولد آقا سید علی اکبر دیگر از قبیل جناب آقا علی‌اکبر بروجردی و آخوند ملامحمد پیشنماز و ائمه جماعت و مدرسین و طلاب و سادات همان قدرها که عرض شد چطور میشود که تمام آنها اشرار شدند و فلان راشی و مرتشی و فلان سفیه عامی از اخیار سبحان الذی لاتنقضی عجایب ملکه».

این حاجی میرزا ابوطالب چنانکه از نوشته‌اش پیداست، نیز از بدخواهان مشروطه می‌بود، ولی خود مرد بافهم و دوراندیشی بشمار می رفت، و می‌توان باور کرد که بدلخواه خود بمیدان توپخانه نرفته. ولی درباره حاجی شیخ فضل‌الله و دیگران باورکردنی نیست. زیرا در این هنگام معنی مشروطه روشن گردیده و این ملایان دانسته بودند که با دستگاه ایشان، بلکه با کیش شیعی، سازشی در میان نیست. از اینرو انبوه آنان برانداختن مشروطه را از درون دل خواستار میبودند.

بهر حال با پیوستن این ملایان ببدخواهان دستگاه آنان ارج دیگر یافت، و آشوب بار دیگر رویه کشاکش مشروطه و کیش گرفت. سیدمحمد یزدی یا سیداکبرشاه بمنبر رفته می‌گفت: «زنا بکن، دزدی بکن، آدم بکش، اما نزدیک این مجلس مرو، ان الله یغفر الذنوب جمیعا» اوباشان پیاپی آواز بهم انداخته میگفتند: «مشروطه نمی‌خواهیم، ما دین نبی خواهیم» جهودان را که بخانه‌هاشان ریخته و با زور بمیدان آورده بودند، بآنان

۳۰۸