برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۲۵۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

از همان هنگام می‌بایست انجمنهای خودسرانه در هر شهری که می‌بود از میان رفته انجمن هایی از روی این قانون برگزیده شود. ولی چون در آن قانون دو گونه انجمن، یکی ایالتی و دیگری ولایتی پیش بینی شده، و این دانسته نمیبود که در کجا آن و در کجا این برپا باشد، از اینرو کار بدیر می‌افتاد تا دارالشوری در این زمینه نیز قانون گزارد، بدینسان که چهارجا را که آذربایجان و خراسان و فارس و کرمان میباشد «ایالت»، و جاهای دیگر را «ولایت» شناخت، و این اگرچه مایه رنجش گیلانیان گردید و در رشت آشوبی پدید آمد، ولی دارالشوری پروا ننمود و از اندیشه خود باز نگشت.

بهر حال در این هنگام در تبریز آن قانون را بکار می‌بستند و کسانی را برای «نظارت» بر میگزیدند، و بدینسان انجمن تاریخی و بسیار کارآمد تبریز که باید نامش همیشه در تاریخ باز ماند آخرین روزهای خود را می‌پیمود، و خواهیم دید که از برگزیدن انجمن قانونی چه نتیجه‌هایی برخاست .

جنگهای خوییان با اقبال‌السلطنه اکنون بداستان خوی میپردازیم. چنانکه گفته‌ایم خوی از شهرهایی میبود که در دلبستگی بجنبش مشروطه و در کوشش پیروی از تبریز می نمود و آزادیخواهان آنجا غیرت و کاردانی نیکی از خود نشان میدادند ، و در این آخرها چنین رخ داد که میرزا جعفر زنجانی با شش تن دیگر از خود خوییان، از باکو از سوی «کمیته اجتماعیون عامیون» ایرانیان بآنجا در آمد. این میرزا جعفر در باکو نگهبان یک کاروانسرایی (اوده‌باشی) میبوده. ولی از هوشیاری و بخردی الفبا خوانده سوادی میداشته، و این بود چون ایرانیان حزبی برپا کردند او یکی از پیش گامان گردید، و در سایه غیرت و کاردانی جایگاهی در میان دیگران پیدا کرد، و چون کمیته بهر یکی از شهرها فرستادگانی از خود می‌فرستاد، میرزا جعفر را هم با شش تن از خود خوییان بآنجا فرستاد، و اینان هنگامی رسیدند که کردان اقبال‌السلطنه در دیه‌های خوی تاراج و کشتار دریغ نمی‌گفتند، و از تلگرافهای گله و ناله که بتهران فرستاده

۲۵۲