برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۲۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

کشور باشند بدلهای آنان راه نیافته بود. آنان چنین دیده بودند که نگهداری کشور را دولت کند، و مردم نیز گرد علماشان را گرفته براهنمایی ایشان بکار زندگی و کیش خود پردازند. این شور و سهش که آزادیخواهان درباره کشور و پیشرفت آن، از خود می‌نمودند اینان انگیزه‌ای برای آن نمی‌دانستند، و چون بابیان - بابهتر گویم: پیروان سید باب ـ در آغاز پیدایش خود بکوششهای جانبازانه‌ای در راه پیشرفت کیش خود برخاسته و همه را شگفت آورده بودند، اینان آن داستهانها را بیاد می‌آوردند و درباره آزادیخواهان و کوششهای آنان چنین میپنداشتند: «همان بابیانند. از آن راه نتوانستند دین خود را آشکار گردانند این بار از این راه پیش آمدند». دلبستگی بی‌اندازه بکیش شیعی و آموزاکهای آن چشم خرد و فهم اینان را چنان بسته بود که چنین پندار بسیار پرت و بیپایی را بدلهای خود راه میدادند. این هم تواند بود که چنین پنداری را بدلهای آنان کارکنان دربار میانداختند. زیرا بیگمان در اینهنگام کارکنان نهانی اتابک بنزد ملایان آمد و رفت میکردند و به بازگردانیدن ایشان از مشروطه میکوشیدند، و بیگمان یکی از افزارهای ایشان «بابی» خواندن آزادیخواهان میبود. (چنانکه سپس این را خواهیم دید)

این هم میباید گفت که خواست اینان از «بابیه» بهاییان بوده. پیروان سیدباب که بابی نامیده شده بودند، پس از کشته شدن آن سید و برخاستن میرزا حسینعلی بهاءالله بدو دسته جدا شدند: یکدسته میرزاحسین علی را نپذیرفته و از میرزا یحیی صبح ازل که جانشین باب می‌بود، جدا نگردیدند و نام او «ازلی» خوانده شدند. یکدسته به بهاءالله گراییده بنام او «بهایی» شناخته گردیدند.

دسته بیشتر، اینان میبودند و کوشش را نیز اینان مینمودند. ملایان همینان را می‌گفتند، ولی چون از سرگذشت های اخیر ایشان آگاهی نمیداشتند با همان نام پیشین «بابیه» شان مینامیدند، و آزادیخواهان را از دسته آنان میپنداشتند.

در جاییکه چگونگی وارونهٔ این میبود و ما اگر بخواهیم همبستگی را که میانهٔ بهاییان و ازلیان با مشروطه بوده براستی روشن گردانیم

۱۶