برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۱۹۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

از خوی یکدسته از مجاهدان را با سربازان برای نگه‌داری آبادیهای آنجا فرستاده بودند ناگهان کردان بسر آنان تاختند و چند تنی را از ایشان کشته بازمانده را از هم پراکندند، و بدیه‌های کلوانس و زور آوا تاخته کشتار و تاراج دریغ نگفتند. بیچاره روستاییان گریخته خود را بشهر رسانیدند. اینداستان بمردم خوی گران افتاد و حاج حیدر خان امیرتومان که خود از سرکردگان دولتی و دارندهٔ زور اوا بود از شهر بآنجا رفت که دوباره از سربازان و مجاهدان نیرویی پدید آورد و با کردان بزد و خورد پردازد. اقبال‌السلطنه آهنگ او را دانسته چنین پیام فرستاد: «من این کارها را با دستور اتابک اعظم میکنم» و رو نوشت تلگرافی را که از اتابک باو رسیده بود فرستاد.

امیر تومان تلگراف را بشهر بنزد حکمران فرستاد که درباره‌اش از تلگراف خانه پرسشهایی کنند. این تلگراف در شهر مجاهدان را شورانید و یکدسته از آنان رو بتلگرافخانه آورده در حیاط آنجا انبوه شدند و از رئیس تلگراف پرسشهایی کردند . رئیس میخواست پاسخی ندهد و برخی بیحوصلگی مینمودند و خروشی در میآوردند و در اینمیان ناگهان تیرهایی شلیک شد که یکتن از آزادیخواهان کشته شد و دو تن زخم برداشتند رئیس تلگراف نیز زخمی گردید.[۱] بااین هیاهو نسخه تلگراف را گرفتند و چگونگی بدست آمد و ما اینک آن را در پایین می‌آوریم:

چناب جلالتمأب امیرالامراء العظام اقبال‌السنطنه زید مجده تلگراف شما از بابت بعضی مفسدین رسید از مراتب اظهاریه کاملا اطلاع حاصل گردید اولا میدانید که خدمات شما همیشه منظور نظر بوده است و کمال محبت را بشما داشته‌ایم از حرکات وحشیانه اینها نهایت تعجب را حاصل کردم باجلال الملک تأکیدات لازمه شده و بحکومت (؟) نمودم که ملاحظه این نکات را نموده اقدامات خودشان را تغییر بدهند و ترتیبی پیشنهاد کنند که آسایش خاطر شما فراهم شود حضرت مستطاب اشرف افخم والا شاهزاده اکرم سرکار فرمانفرما دام اقباله بفرمان فرمائی و سرداری کل آذربایجان برقرار شده همین دو روزه


  1. حبل المتین می‌نویسد: مُرد
۱۹۶