ها را باز گردانید. جز یکدسته که بخانه میرزا غفار رفتند و با کسان او بزد و خورد بر خاستند و در میانه برخی از کسان میرزا غفار زخمی گردیدند.
فردا چون مجاهدان از این داستان آگاهی یافتند بشوریدند و نزدیک بود آشوب و خونریزی در قزوین روی دهد. چیزیکه بود شیخالاسلام و پسر او میرزا حسن «رئیس المجاهدین» بمیان افتاده جلوگیری کردند. این داستانیست که در روزنامه «اتحاد» نوشته شده.
سر سال سید عبدالحمید و سید حسین کنون بتهران باز میگردیم. در اینجا نیز ، در میان کشاکش مشروطه و «مشروعه»، کارهایی رخ میداد. یکی از آنها بازپرس و داوری درباره فروش دختران قوچانی میبود. چنانکه گفتهایم[۱] از آغاز گشایش مجلس این یکی از گفتگوهایی بود که دنبال میشد. مجلس میخواست از یکسو دختران را بخانههاشان باز گرداند، و از یکسو کسانی را که در آن سیاهکاری دست میداشتند بکیفر رساند. برای این آصفالدوله والی خراسان و سالار مفخم بجنوردی سرکرده سواران آنجا را بتهران خواستند، و مجلس پافشاری نمود که آنان ببازپرس و داوری کشیده شوند، و برای دیدهبانی باین کار شش تن از نمایندگان خود را – تقیزاده را با پنجتن دیگر – برگزید.
این بود در عدلیه با بودن وزیر عدلیه و دیگران نشستها بر پا میشد و بازپرس میرفت و روزنامههای مجلس و حبلالمتین پرسشها و پاسخ ها را نوشته و بآگهی مردم میرسانیدند.
دیگری، گرفتن وزارت جنگ از چنگ کامران میرزا میبود. چنانکه گفتیم[۲] اینمرد وزارت جنگ را مرده ریک خود میشناخت و از دست دادن نمیخواست، و با آنکه در شمار وزیران میبود گامی بمجلس نمیگزاشت، بلکه با مجلس دشمنی سختی مینمود، و هم
چون زمانهای پیش خودسرانه کار میکرد. روز پنجشنبه پنجم تیر ماه