آن جز بودن مشروطه و مجلس نمیدیدند و با پافشاری بسیار بهواداری از آن میکوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشمپوشی از آن نمیتوانستند. در میان این دو درمیماندند.
اما حاجی شیخ فضلالله بیکبار در راه دیگری میبود. این مرد از یکسو بشکوه و آرایش زندگی، و بنام و آوازه، دلبستگی بسیار میداشت و «پارک الشریعه» بنیاد نهاده و اسب و کالسگه بسیج کرده همیشه با دستگاه اعیانی میزیست، از یکسو فریفته «شریعت» میبود و رواج آن را بسیار میخواست. توده و کشور و اینگونه چیزها نزد او ارجی نمیداشت. باین اندیشهها کمتر نزدیک آمده بود. با شور و جنبش مشروطهخواهی همراهی نمود ولی معنای آن را نمیدانست.
چون در زمانهای پیش، در ایران بیش از دو نیرو نبودی: یکی «حکومت» و دیگری «شریعت»، و هر زمان که با حکومت کشاکش رفتی جز برای پیشرفت کار «شریعت» نرفتی، او این شور و جنبش را که با دربار قاجاری میرفت، نیز از آنگونه میشمرد و از یک نیروی سومی، نیروی توده، که این زمان پدید آمده و گام بگام زورآورتر میگردید، ناآگاه مانده گمان دیگری نمیبرد. با یک امید و آرزوی بسیاری پیش آمده چنین میخواست که «احکام شرع» را برویه قانون آورد و بمجلس بپذیراند. رویهمرفته به بنیاد نهادن یک «حکومت شرعی» میکوشید.
برای اینکه از اندیشه و سهش او نمونه درستی در دست باشد بخشی از نامه او را که در دیماه ۱۲۸۵ (ذیالقعده ۱۳۲۴) باسپهان برای آقای نجفی نوشته در اینجا میآوریم:
چنین بنظر میرسد که اگر وضع مملکت بر گرفتن خراج شرعی بر صدقات لازمه از زکوة و غیرها و بعبارت آخری اخذ العشر مما ینبت من الارض و طرح جمیع عناوین دیگر و صرف در مصارف اصناف ثمانیه من العاملین والغارمین والمولفه و فی سبیل الله الخ بشود بشرحی که محتاج بذکر نیست و جنابعالی محض توجه محیط بتمام آن میشود کارها اصلاح و زاد فی شرف الاسلام و حصل الشرف فوق الشرف و فیه من الفوائد الاسلامیه مالایخفی اگر چه مناقشات علمیه در دقیق نظر بسیار است ولکن
مقصود بعد از وقوع عمل بر وجه لابدیه بصحت اسم است و منافع مترتبه بر این