برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۱۶۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

خشنود گردید، و همان را عنوان ساخته بمسجد آمد و پیروان را بسر خود گرد آورد و از مشروطه بدگوییهایی کرد و بمشروطه‌خواهان بیمهایی داد. رویهمرفته مشروطه در این شهر پا نگرفت، و از این هنگام زنجان در دست ملا قربانعلی و پیروان او بود.

در مجلس در نشست سه‌شنبه دهم تیر ماه (۲۰ جمادی‌الاولی) چون از انجمن زنجان تلگرافی رسیده بود، باز گفتگو بمیان آمد شادروان طباطبایی، چنانکه شیوه او میبود، پاسداری از ملا قربانعلی نموده چنین گفت: «جناب آخوند هیچوقت از خانه بیرون نمیآید و خبر از جایی ندارد این کار آدمهای ایشانست »

اینسخن دور نمیبود. ملا قربانعلی با آن پیری توانایی چنین کارها را نمیداشت، و بیشتر کارها را بنام او برادرزاده‌اش و دیگران میکردند. ولی او نیز بیکبار ناآگاه نمیبود.

نزدیک بهمان روزها داستانکی هم در قزوین – شهر همسایهٔ زنجان – رخ داد. چنانکه گفتیم حاجی شیخ فضل الله و همدستان او، پیش از آنکه از تهران بروند، کسانی را برای آشوب انداختن در شهر ها فرستادند. یکی از آنکسان میرزا علینقی پسر سید احمد طباطبایی بود که رهسپار قزوین شد.

در این شهر نیز سید جمال نامی از ملایان، دشمنی، با مشروطه مینمود و یکی از بدخواهان پافشار جنبش میبود. میرزا علینقی بخانه او فرود آمد، و پس از سکالش چنین نهادند که بآشوبی در شهر برخیزند. شبی سیدجمال لوطیها و اوباش شهر را بخانه خود خواند، و آنان را بچند دسته بخشیده هر دسته‌ای را بخانه یکی از پیشروان آزادیخواهی فرستاد که بدست آورند و بکشند.

در این هنگام که دسته‌ها روانه شده بودند، ناگهان کسی از تلفونخانه آمد و داستان مسجد آدینه را – که پیروان حاجی شیخ فضل الله چادر زدن میخواستند و مردم بجلوگیری برخاستند و در کشاکش فیروزی از آن آزادیخواهان شد – باز گفت.

سید جمال از این آگاهی بترس افتاده کسانی فرستاد و آندسته

۱۶۸