برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۱۵۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

نخواسته کافی نیست و باید از این ولایت فلکزده مایوس شد ثانیا آیا در عقیده اهل این شهر در این پایتخت دولت اسلام و شاهنشاهی ایران که مرکز سلطنت و مجلس مقدس محترم محبوب شورای ملی ایران و مقام حجج‌الاسلام حامیان حریت و مشروطیت است یک چیزی بک کسی یک نقطه یک اداره هست که بعقیده اسلامیت و ایرانیت واجب‌الاطاعه شمرده شود پا نیست اگر هست بفرمایید تا عرایض تقدیم گردد».

از تبریز پاسخ داده و در برابر این دو پرسش شگفت چنین گفتند: «اما جواب سؤال اول که فرموده‌اید اینست که علما و عقلا و سرآمدان ولایت در این چند روزه با جد وافی مشغول اصلاح هستند... اما جواب سؤال ثانی اینست که آذربایجان جزو ایران و در هیئت اسلامیه تابع شریعت غراء و در هیئت رعیتی مطیع اوامر سلطنتی و دارالشوریست». سپس گفتند: «حالا موقع گله نیست اگر فرمایش دارید بفرمایید».

از تهران باز تلگراف درازی فرستادند و از تبریز پاسخی دادند و چون داستان خود بنیادی نداشته ما نیازی بآوردن آن گفتگوها نمی بینیم.

دید و بازدید کویها چنانکه گفتیم این بدگمانیها درباره تبریز بنیادی نمیداشت. ولی در تبریز یک چیز دیگری بود، و آن اینکه یک چون شهر بهجده کوی بخشیده می‌شد، و از پیش از زمان مشروطه همچشمی ها در میان ایشان بوده و لوطیان (یا بگفتهٔ تبریزیان: پاشنه کشیدگان) هر کویی با دیگران کینه و دشمنی میداشتند و از اینسوی در اینهگام بیشتر آن پاشنه‌کشیدگان بمیان مجاهدان آمده و دارای تفنگ و فشنگ گردیده بودند، از این رهگذر بیم برخی کارهای ناشاینده می‌رفت و گاهی نیز زد و خوردهای کوچکی در میانه رخ میداد.

از اینرو چون تلگرافهای گله‌آمیز تهران رسید ثقةالاسلام و دیگران بهتر دیدند که نشست هایی بر پا کرده آن همچشمی ها و کینه‌ها ها را نیز از میان بردارند. این بود همان شبانه نامه‌ای به بلدیه نوشته از هر کویی چند تنی ریش سفید و سردسته خواستند که روز چهارشنبه

چهارم تیر (۱۶ جمادی‌الاولی) در انجمن باشند و گفتگوهایی رود،

۱۵۲