الله و حاجی میرزا حسن و دیگران با پیروان خود روانه گردیدند. تنها حاجی خمامی نرفته از آنان جدا شد. بهبهانی چند روز پیش از آن نامی از این در مجلس برده و ستایشی کرده و همین مایه جدایی او از دیگران گردید.
بدینسان یکدستهای از علما از توده جدا گردیده و کانونی برای خود پدید آورده آشکاره بکشاکش و دشمنی پرداختند. این یکی از پیش آمدهای بزرگی در تاریخ مشروطه بود و دنباله بسیاری پیدا کرد. تا اینجا کشاکش در میان مشروطه و خودکامگی میبود، و تنها درباریان و پیروان ایشان با مشروطه دشمنی مینمودند. ولی از اینهنگام کشاکش دیگری بنام مشروطه و کیش پدید آمد. چنانکه خواهیم دید با آنکه در آغاز اینان کاری از پیش نبردند ولی سرانجام کنارهگیری آنان هنایش خود را کرد و دستههای بزرگی از مردم و از همان مشروطه خواهان پیروی کردند و با مشروطه و مجلس بدشمنی پرداختند.
چنانکه گفتهایم[۱] سه ماه پیش از این شیخ زینالدین زنجانی و کسان دیگری جدا گردیده بعبدالعظیم رفته بودند. چیزیکه هست آنان را در میان مردم ارجی نمی بود و کاری از پیش نتوانستند برد. ولی این دسته میان مردم ارجی میداشتند، و آنگاه دولت از اینان پشتیبانی مینمود. از اینرو بیم آسیب و زیان میرفت.
در تهران نخست پنداشته میشد که چند تنی از ترس جان بعبدالعظیم پناهندهاند و در آنجا نمانده بعراق یا بقم خواهند رفت. ولی سپس دانسته شد خواست دیگری میدارند و آنگاه دستههای دیگری ار طلبهها و تیولداران و برخی اوباشان بآنان پیوستند. رویهمرفته پانصد تن با بیشتر در آنجا گرد آمدند که دررفت همه را حاجی شیخ فضلالله میداد. اما کارهای آنان:
نخست روز سوم تیر (۱۳ جمادیالاولی) ملامحمد آملی تلگراف پایین را برای علمای نجف و کربلا فرستاد:
بواسطه طغیان زنادقه و دعوت آنها بالحاد و زندقه در منابر و مجالس
- ↑ بخش یکم این تاریخ صفحه ۳۱۰