گردنفرازی نموده از قزاقخانه خود را کنار کشیدند. نیز ایل شاهسون در برابر او ایستادگی نشانداده بناله و دادخواهی برخاستند. در اینهنگام یک دسته از آنان نیز در بهارستان بست مینشستند، و امروز آنان هم با دیگران یکی گردیدند.
رویهمرفته چندهزار دادخواه گرد آمده بجوش و خروش پرداختند. نخست از ستمگریهای قوام سخن راندند و تلگرافی از شیراز خواندند که «قوام بشرارت افزوده و جمعی را از اجله علما صدمه زده و اذیت کرده. چند نفر قریب بهلاکند». سپس عراقیان و قمیان و شاهسونان، هر گروهی بنوبت خود، از بیدادگریهای حاجی آقا محسن و متولیباشی و پولکونیک یاد کردند.
سپس سیدمحمد رفیع نامی که بتازگی از قم و عراق بازگشته بود بروی بلندی آمده بسخن پرداخت. نخست از بدی قمیان و نگراییدن آنان بمشروطه، و از بیدادهای متولیباشی سخن رانده سپس بیاد بیدادهای حاجی آقامحسن در آمد، و از چیرگی او در عراق، و اینکه با زور مردم را به بستن بازار واداشته، خانههای دو تن را بتاراج داده، چند هزار سوار گرد آورده و بر سر علیخان در ابراهیمآباد فرستاده، که با جنگ و خونریزی بآنجا دست یافته، چهارده تن کشته، هجده تن زخمی کردهاند، یک کودک سه ساله را بچاه انداختهاند، بزنان گزند و آزار دریغ نگفتهاند، سخن راند.
این داستانها را بدرازی سروده همه را بگریه انداخت. مردم به هایهای میگریستند و نامهای حاجی آقامحسن و پولکونیک و قوام و متولیباشی را با نفرین و بیزاری بزبان میآوردند.
چون سخنرانی بپایان رسید همگی رو بسالون مجلس آوردند، و بار دیگر دادخواهی نموده چاره طلبیدند. همچنین از قانون اساسی نام برده بپایان رسانیدن و بیرون دادن آن را خواستار شدند. سپس چون نمایندگان از مجلس برخاستند جلو آنان را گرفته راه ندادند. سعدالدوله بجلو آمده پند بایشان داد، و خود بگردن گرفت که بخانه اتابک رفته برداشتن قوام و حاجی آقامحسن و متولیباشی و پولکونیک را از شیراز و عراق و قم و ساوه بطلبد، و پافشاری نموده نتیجه بدست آورد. بدینسان مردم را