برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۱۰۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

در پوزش در میآمدند و آمرزش میخواستند از آنها چشم میپوشیدند. بلکه فریب چرب‌زبانیهاشان خورده آنانرا پشتیبانانی برای خود میپنداشتند، که این کار از کسانیکه سررشته کارهای توده را در دست میدارند بسیار نابجاست.

با این امید و آرزو آن دو تن را از زیر توپ بیرون آورده شادی کنان شبانه بشهر رسانیدند. همان شب تلگرافی از ارومی رسید که مردم در آنجا بدو سته شده‌اند که یکدسته هوادار مجدالسلطنه ویکدسته بدخواه او میباشند و کشاکش میان این دو دسته سخت شده و مجدالسلطنه ناگزیر گردیده شهر را گزارده بدیه خود رود، ولی آشوب در شهر چندان بوده که کونسول روس رنجیدگی نموده و از دولت خواستار ایمنی گردیده.

از این آگاهی پیشروان تکان خوردند و اندکی در پیرامون آن گفتگو رفت. ولی چون برخی از نمایندگان نمی‌بودند نتیجه گرفتن را برای فردا گزاردند، و چون میخواستند پراکنده شوند که تلگرافهای دیگری رسیده داستان ماکو را آگاهی داد (چنانکه آنرا خواهیم آورد).

از این تلگرافها همگی اندوهگین گردیدند. گرفتاری قره داغ بیایان نرسیده بود که بک گرفتاری سختتر دیگری در ماکو پیدا میشد، و پسر رحیمخان نرفته اقبال‌السلطنه جای او را میگرفت. این پیش آمد ایستادگی دربار و پافشاری او را در دشمنی با مشروطه نشان میداد.

همان شبانه نمایندگان آذربایجان را در تهران بتلگرافخانه خواستند و چگونگی را بآنان آگاهی دادند. نمایندگان نوید دادند که فردا در دارالشوری پیش‌آمد را بگفتگو گزارند. با این نوید از تلگرافخانه بیرون رفتند، و از اینسو اینان پراکنده گردیده با دلهای پر اندوه بخانه های خود رفتند.

کشته شدن حاجی قاسم اردبیلی فردا نمایندگان انجمن و پیشروان آزادی زودتر از هر روز به تلگرافخانه آمده و در اطاقیکه برای خود برگزیده بودند فراهم نشسته، و در پیرامون پیش آمد ماکو بگفتگو پرداختند. این داستان دلگدازتر از آن قره داغ میبود.

۹۹