برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۹۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

شمارده و چنین مینویسد: «امامجمعه طاقت نیاوردند، حکم فرمودند که سید جمال واعظ را از منبر کشیدند، و بنای کتک زدن و چوب زدن را گذاشتند در این بین جناب آقا سید عبد الله و جناب آقا سید محمد و آقا سید احمد و سایرین هم کتک وافری خوردند»، ولی اینها، دروغ است، و هنوز صدها کسانی از آنانکه در آنشب، در آن هنگامه بوده‌اند زنده میباشند و داستان را میدانند.

شادروان بهبهانیرا که بیرون بردند بمدرسهٔ خان مروی رفت، و صدرالعلماء و کسانی هم بسر او گرد آمدند. از اینسوی سید جمال‌الدین افجه‌ای و حاجی شیخ مرتضی و دیگران بنزد طباطبایی آمدند. در این میان هواداران امین‌السلطان، که سودی از پشت سر این کوششها برای خود امید میداشتند، بتلاش برخاسته و بنزد بهبهانی و طباطبایی می‌آمدند، و پشتگرمی ها میدادند.

تهران یکشب تاریخی میگذرانید، امشب در صد جا نشستها میبود و همه اندیشه فردا را میکردند. بکوشندگان شکستی رسیده، و پیدا بود که عین‌الدوله و همدستان او، فیروزی خود را دنبال خواهند کرد و فردا هم داستانهایی رخ خواهد داد، و باز پیدا بود که با آن ناتوانی، اینان را تاب ایستادگی نخواهد بود.

شادروان طباطبایی یکراه بسیار بجایی اندیشید، و آن اینکه فردا در شهر نمانند و به عبدالعظیم پناهند، و با کسانیکه در خانه‌اش میبودند چنین گفت: «اکنون که باینجا رسید کار را یکسره گردانیم، و آن را که میخواستیم سه ماه دیگر کنیم جلو اندازیم. ما اگر فردا در شهر بمانیم عین‌الدوله، امامجمعه و مردم را بکار برانگیزد، و باشد که میانه کسان ما با کسان امامجمعه زد و خورد پیش آید، و آنگاه هنگامهٔ حیدری و نعمتی و جنگ دو کوی برپا گردد، و خواست ما از میان رود. از آنسوی پای بازرگانان در میانست. ما اگر بآنان پشتیبانی ننماییم، که شاینده نخواهد بود، و اگر نماییم خواهند گفت ما میخواستیم قند ارزان گردد و ملایان نگزاردند، و باین بهانه بهای خوردنیها را بالا خواهند برد، و ببهانه ایمنی شهر و جلوگیری از آشوب، بسیاری را گرفته و از شهر بیرون خواهند

۸۸