برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۹۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

اینراه رسید.

حاجی شیخ فضل الله از درون کار آگاهی میداشت، و این بود رو پنهان نمود و بمسجده نیامد. ولی دیگران آمدند و با هم نشسته و گفتگو کرده، و چنین نهادند که بکیفر دژرفتاری علاءالدوله برداشته شدن او را از حکمرانی تهران بخواهند. نیز از شاه درخواست کنند که «مجلسی» برای رسیدگی بدادخواهیهای مردم برپا گرداند. دو سید و همراهان ایشان نیک میدانستند که عین الدوله اینها را نخواهد پذیرفت، و خواستشان جز نبرد با او و شورانیدن مردم نمیبود.

چون چنین نهادند خواستند واعظی بمنبر رود و این را بمردم باز گوید. سید جمال الدین اسپهانی از چند هفته باز بتهران آمده، و در مسجد شاه بمنبر میرفت، و او نیز دلسوزی بتوده مینمودی و سخنان سودمند می‌گفتی، و از عین‌الدوله و دیگران آزردگی مینمودی. از اینرو او را برگزیدند که بمنبر رود. سید جمال نمیپذیرفت. امامجمعه پافشاری نمود، و خود دستور داد که چگونه سخن را آغاز کند، و چه گوید، و رشته را تا بکجا رساند. برخی از باشندگان، از این همدستی امامجمعه با دو سید، و پروای او بکار مردم، و باینگونه دلسوزی نمودنش، بد گمان شدند و به بهبهانی گفتند: چنین مینماید این، خواست دیگری در دل میدارد، و میباید هوشیار بود. بهبهانی بی‌پروایی نموده گفت، آنچه خدا خواسته است خواهد شد.

نزدیک بآغاز شب بود که سید جمال بمنبر رفت، و بشیوه واعظان آیه‌ای را از قرآن عنوان کرد و سپس چنین گفت: این آقایان که اینجایند پیشوایان دین و جانشینان امامند، و همگی با هم یکدست شده‌اند و میخواهند ریشه ستم را براندازند. توده اسلام و همهٔ علماء با اینانند، و هر یکی از علماء که در اینجا نباشد، اگر با اینان همراه نیست، ناهمراهی او تنها، زیانی نخواهد داشت (خواستش حاجی شیخ فضل الله بود). سپس دژفتاری علاءالدوله را با بازرگانان یاد کرده سخن را باینجا رسانید که گفت: «اعلیحضرت شاهنشاه اگر مسلمان است با علمای اعلام همراهی خواهد فرمود و عرایض بیغرضانه علماء را خواهد شنید...

۸۵