برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۹۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

پیش آمد مسجد شاه چنانکه گفتیم بازرگانان تهران را، با دو سید و و همراهان ایشان پیوستگی میبود، و در کوششهای آنان همدستی مینمودند، و بیاری همدیگر پشتگرمی میداشتند. این بود، چنانکه دژرفتاری علاءالدوله، و چوب زدن بپای حاجی سید هاشم و دیگران را شنیدند، هنگام پسین بود که بازارها را بسته و رو بمسجدشاه آوردند، و در آنجا بشور و هیاهو برخاستند، و بیگمان این با آگاهی دو سید میبود.

آنروز بدینسان گذشت. شباهنگام امامجمعه کسانی از سران اینان را بخانهٔ خود خواند، و بآنان مهربانی نمود و همراهی نشان داد و چنین گفت : امروز هنگام پسین بود که بازارها را بستید، و بسیاری از مردم از چگونگی آگاه نشدند. فردا باز بازارها ببندید، و علما را هم بمسجد آورید تا بهمدستی کاری پیش رود.

بازرگانان این کار را خواستندی کرد، ولی از این گفته‌های امامجمعه بدلگرمی افزودند، و فردا بازارها را باز نکرده، و باز در مسجد شاه انبوه شدند، و هنگام پسین دنبال علماء فرستاده، و جز از حاجی شیخ فضل الله که رو ننمود، دیگران را کشیده و بمسجد آوردند، و امامجمعه نیز می‌بود و با همگی گرمی مینمود.

چنین پیداست که این میخواست رسوایی بر سر دو سید آورد و رشتهٔ کوششهای آنان را گسیخته گرداند، و این آهنگ خود را بعین‌الدوله هم آگاهی داده بوده. همین را نوشته‌اند، و گزارش داستان نیز آنرا میرساند. امامجمعه و حاجی شیخ فضل الله و دیگران، پیش افتادن دو سید و دلبستگی یافتن مردم را بآنان بر نمیتافتند، و در جهان همچشمی که میان این گروه بودی، چنین پیشرفتی بآنان بسیار گران میافتاد. این. بود از دشمنی و بدخواهی خودداری نمیتوانستند.

از این گذشته، امامجمعه را با بهبهانی کینه‌هایی در میان میبوده که داستان آنرا در تاریخ بیداری نوشته.

پس از همه اینها، همکاری با صدر اعظم کشور و دوستی با وی، نتیجه‌های بزرگی را در پی توانستی داشت، و خواهیم دید که امامجمعه بچه سودی از

۸۴