برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۷۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

شاه و همراهان، چهار ماه کما بیش، در اروپا میبودند و گردش میکردند تا دوباره بایران بازگشتند. در این سفر او بود که گفته میشد شصت و هشت تن را همراه میداشت. در نبودن او، در تهران داستانی رو نداد، جز اینکه بهبهانی بفزودن نیرو میکوشید و کسانی را با خود همدست میگردانید. یکی هم در فارس، مردم از ستم شعاع‌السلطنه فرزند شاه بستوه آمده، و بناله و دادخواهی برخاستند. شعاع‌السلطنه دیه‌های خالصه را از دولت خریده، و بدستاویز آن، بدیه‌هایی که کسانی در زمان ناصرالدینشاه از دولت خریده و پول پرداخته بودند نیز دست میانداخت، و با زور دارایی مردم را میبرد، و این بود مردم بناله و دادخواهی برخاسته، بعلما و دولت تلگراف میفرستادند.

آشوب کرمان در اینمیان در کرمان هم کارهایی رخ میداد. بدینسان که چون در آن شهر مردم بدو گروه میبودند: یکی کریمخانیان (یا شیخیان)، و دیگری متشرعان (یا بالاسریان)، و این دو گروه جدا از هم زیستندی، و همچشمیها و کینه در میانشان بودی و گاهی کسانی آتش کشاکش در میانشان افروختندی. در این زمان چنین رخ داد که شیخ برینی نامی، بکرمان آمد، و در منبرها ببدگویی از کریمخانیان برخاست، و متشرعان را برایشان آغالید. رکن الدوله نامی از شاهزادگان که حکمران آنجا میبود شیخ را از شهر بیرون راند، ولی مردم بآشوب برخاسته و بازگشت او را خواستند، و حکمران از ناتوانی و کارندانی، گردن بخواهش ایشان نهاده، شیخ را باز گردانید، و او باز بآتش کینه و دشمنی متشرعان باد میزد.

در اینمیان، حاجی میرزا محمدرضا نامی از علمای کرمان، که سالها در نجف درس خوانده، و مجتهد گردیده بود، با دلی پر از آرزوی پیشوایی، بشهر خود بازگشت. او نیز فرصت جسته، در دامن زدن بآتش آشوب با شیخ برینی همدست و همداستان گردید، و چون کریمخانیان زبون شده بودند، بر آن شد که مسجدی را که در دست آنان میبود و «موقوفات» بسیار میداشت، گرفته و بیکی از خویشان خود سپارد، و او را با گروهی از مردم برای گرفتن مسجد روانه گردانید، و چون کریمخانیان ایستادگی نشان دادند، و حکمران چند تن فراش و تفنگچی

۷۳