برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۷۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

چنین نهاده شد که در نشستی با بودن سران بازرگانان و نوز، گفتگو شود، و چون آن نشست در دربار برپا گردید، بازرگانان نشان دادند که از کالاها چند برابر آنچه در تعرفه است میگیرند، و نوز چون پاسخی نتوانست با بودن عین‌الدوله و سعدالدوله و دیگران ببازرگانان دشنام گفت. همگی از این رفتار او رنجیدند و نشست بهم خورد، ولی هیچ نتیجه‌ای دیده نشد. این بود روز جمعه پنجم اردی‌بهشت (۱۹ صفر) تیمچه‌ها و کاروانسراها و بازار بزازان بسته شد و بازرگانان و بزازان و دیگران به عبدالعظیم پناهیدند. از سران اینان یکی حاجی محمد اسماعیل مغازه‌ای، و دیگری حاجی علی شالفروش میبود. اینان با بهبهانی و طباطبایی بی‌پیوستگی نبودند، و در تاریخ بیداری مینویسد: پیش از رفتن به عبدالعظیم، بخانهٔ آقای طباطبایی آمده، و او را از چگونگی آگاه ساخته، و دستور برای کار و رفتار خود گرفتند.

نمایندهٔ حبل‌المتین نزد اینان رفته و خواستشان را پرسیده و بگشادی برای روزنامه نوشته.

اینان سه سخن می‌گفتند: ۱) آنکه از تعرفهٔ گمرکی نوین گله کرده و زیانهای آنرا بکشور و بازرگانی میشمردند. ۲) از ستمگری کارکنان گمرک، واز پولهای فزونی که از بازرگانان ایرانی گرفته میشد مینالیدند. ۳) بدخواهیهای نوز و دشمنیهای او را با ایرانیان باز نموده، و برداشتن او را میخواستند. میگفتند نوز جهود است و با ایرانیان دشمنی ویژه‌ای مینماید.

پنج یا شش روز بدینسان گذشت. در اینمیان محمد علیمیرزا از تبریز بتهران آمده و در نبودن پدرش، «نایب السلطنه» خواستی بود، و او کسانی نزد بازرگانان فرستاد و دلجوییها نمود، و چنین نوید داد که چون شاه بسفر اروپا رود و باز گردد خود او برداشتن نوز وبیرون کردن او را از ایران، بخواهد، و از آنسوی چون میدانست پشتگرمی بازرگانان به بهبهانیست، خود بخانهٔ او رفت و ازو هم دلجویی نمود. بدینسان شورش فرو خوابید، و چون شاه رخت بباغشاه کشیده و آمادهٔ رفتن میبود، سران کار، بیش از این نخواستند آنرا دنبال کنند.

۷۲