دستاویز گرفته ببدگویی برخاستند، و کسانی از پیکره نسخههای بسیار چاپ کرده میان مردم پراکنده گردانیدند.
در بیرون، افتادن نوز خواسته میشد، ولی از درون، بهبهانی به برانداختن عینالدوله میکوشید. چون چند سال پیش ملایان امینالسلطان را بر انداخته بودند کنون این، برانداختن جانشین او را میخواست.
چنانکه گفتیم شاه و عینالدوله باین هیاهو پروا ننمودند، و بیگمان نوز نیز جز از در ریشخند نیامد، و چون روزهای محرم بپایان رسید هیاهو هم فرو خوابید. ولی در نهان، بهبهانی دنبالهٔ کوشش را میداشت، و برای نیرومندی خود آرزوی همدستی با یکی از علمای بزرک تهران میکرد، و در همین روزها بود که میانهٔ او با شادروان سید محمد طباطبایی همدستی پیدا شد.
و در تاریخ بیداری چنین مینویسد: «معتمدالاسلام رشتی از طرف آقای بهبهانی آمد خدمت آقای طباطبایی که قول همراهیرا از ایشان بشنود، جنابش در اول او را مأیوس فرمود، ولی در آخر فرمود اگر جناب آقا سید عبدالله مقصود را تبدیل کنند و غرض شخصی در کار نباشد من همراه خواهم بود. از آنجا رفت منزل حاجی شیخ فضلالله، از آنجا بکلی مأیوس گردید. بلکه شیخ معتمدالاسلام را ترسانید که تو را چه با این رسالت؟!.. بر فرض عینالدوله متعرض سید نشود ولی تو را تمام و معدوم خواهد نمود. از آنجا رفت منزل حاجی میرزا ابوطالب زنجانی، او هم در اول امر معتمدالاسلام را ترسانید، ولی در آخر قول داد که بیطرف باشد، نه همراهی کند و نه مخالفت نماید. پس از آن حاجی شیخ عبدالنبی را ملاقات نمود. مشارالیه گفت من باید خودم با جناب آقا سیدعبدالله ملاقات نمایم. معتمدالاسلام گفت مکان و زمان ملاقات را معین نمایید. جواب داد من که بخانهٔ آقا سید عبدالله نخواهم آمد، ایشان هم اگر بخواهند منزل من بیایند خبر بعینالدوله میرسد و از من خواهد رنجید، بالاخره قرار بر این شد که در خارج تهران، در ابن بابویه از یکدیگر ملاقات نمایند.
پس از اطلاع، جناب آقا سید عبدالله فرموده بود همان آقای