از داستان گمرک و بلژیکیان رنجیده و همچون بازرگانان دیگر جاها در ناخشنودی میبودند، از پیش آمد بهانه جسته و بازار را بستند و آنان نیز بمسجد آمدند، و از آنسوی ملایان هنوز دلتنگی از دبستانها را فراموش نکرده بودند، و همهٔ این رنجیدگیها را رویهم ریخته و چنین گفتند: «میباید مسیو پریم برود، و میخانهها و مهمانخانهها و مدرسهها بسته شود».
مسیو پریم یکی از بلژیکیان و سر گمرک آذربایجان میبود، و مهمانخانهها چون چیز نوینی میبود و ارمنیان و قفقازیان باز کرده و در آنها باده نیز میفروختندی ملایان دشمنی میداشتند. مدرسهها نیز همان دبستانهاست که این زمان چند تا در تبریز برپا میبود.
دو روز باین عنوان بازارها بسته و شور و غوغا میرفت. محمد علیمیرزا که ولیعهد دولت و سر رشته کارهای آذربایجان بدست او میبود ناگزیر شده «دستخطی» فرستاد بدینسان: «مجتمعین مسجد شاهزاده، الساعه مسیو پریم را روانه گردانیدم و دستور دادم میخانهها، و مهمانخانه ها، و مدرسهها را ببندند، شما متفرق شوید».
همینکه این نوشته خوانده شد طلبهها بیرون ریختند، و میخانهها، و مهمانخانهها، و دبستانها را تاراج کردند، و آشوب و غوغای بزرگی بر پا گردید. یکی از دبستانها که در این پیش آمد تاراج یافت دبستان «کمال» بود که راهبرش میرزا حسینخان میبود و روزنامهای نیز بهمان نام مینوشتی، و پس از این پیش آمد در تبریز نمانده و بقفقاز و مصر رفت.
مسیو پریم را که محمد علیمیرزا بیرون فرستاده بود در باسمنج مینشست، و پس از ده و بیست روز که آشوب فرو نشست، و طلبهها و دیگران آن تاراج را کردند و پی کارهای خود رفتند، محمد علیمیرزا کالسکه فرستاد و او را بشهر باز گردانید، و بجای او حاجی میرزا حسن مجتهد را ناگزیر کرد که در شهر نماند، و او روانهٔ تهران گردید.
این پیشآمدها در تیر ماه ۱۲۸۲ (ربیع الثانی ۱۳۲۱) بود.[۱]
- ↑ این داستان را براون بکوتاهی نوشته، ولی ما باین گشادگی از زبان آقای جواد ناطق آوردهایم.