برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۴۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

از پیمان‌نامه برداشته بود آن را باتابک نشان داد و چگونگی را باو باز گفت، و پیش دیگران بهانه آورد که کیفش گم شده و دیگری آن را پیدا کرده و باتابک رسانیده. اتابک چون از داستان آگاه شد در زمان پانصد تومان به سید علی اکبر فرستاد و دل او را جست، و میان دیگران هم پراکندگی انداخت، و از درباریان هر کس را دشمن خود میدانست بجای دوری فرستاد.

چنانکه به حکیم‌الملک که همچشم و دشمن او شمرده میشد حکمرانی گیلان داد و از تهران دورش گردانید، و او چون بگیلان رسید دیری نگذشت که ناگهان بمرد. مردم چنین پنداشتند که اتابک زهر باو خورانیده، و این را گناه دیگری ازو شمردند.

بدینسان ناخشودی روزافزون بود، و در بهار سال ۱۲۸۲ (۱۳۲۱)، بنوشتهٔ براون در تهران و یزد شورش نمودار گردید، و در یزد کار بدتر شده و بکشتار بهائیان انجامید. این در خرداد ماه (جون) بود، و سپس در مرداد و شهریور دوباره بهاییکشی در یزد و اسپهان هر دو در گرفت.

این شگفت خواهد نمود که مردم که از تعرفهٔ گمرکی، و از بکار گماردن بلژیکیان گله مینمودند، و از اتابک و گرایش او بهمسایهٔ بیگانه رنجیده میبودند، کینه از بهاییان جویند. مگر چه پیوستگی میانهٔ آن کارها با بهاییان بوده؟.. رازیست که بگفتگوی درازی نیاز میدارد، و در اینجا میباید بگزاریم و بگذریم.

در اینهنگام در تبریز هم داستان شگفتی رو داد، و آن اینکه میرزا علی اکبر نامی از ملایان (که از همان زمان نام «مجاهد» گرفت و کنون هم در تبریز زنده و بهمین نام شناخته است)، بهنگامی که از ارمنستان، از جلو یک میخانه میگذشت، یکی از مستان از میخانه بیرون آمده و جام باده جلو میرزا گرفت. (بگفتهٔ عامیان تعارف کرد). میرزا که مردی تند و زود خشمی میباشد سخت بر آشفت، و چون خشمناک بمدرسه باز گشت و چگونگی را باز گفت، طلبه‌ها بشوریدند، و بعنوان آنکه «بعلماء توهین شده»، بخانهٔ حاجی میرزا حسن مجتهد رفته و او را کشیده و بمسجد (مسجد شاهزاده) آوردند، و در اینمیان بازرگانان چون

۴۱