و بس[۱].
از این کار زیانی دیده نمیشد، و مردم از نهان بلژیکیان و از بدخواهی آنان که هنوز بیرون نیفتاده بود آگاهی نمیداشتند، و با اینهمه در بوشهر و شیراز و یزد و اسپهان و تهران، بازرگانان و ملایان ناخشنودی نمودند، و دستاویز ایشان دو چیز بود: یکی آنکه بودن یک بیگانهای را بر سر کارهای کشوری بر نمیتافتند، و ملایان نیز که از هر چیز تازهای میرمیدندی، با آنان همراهی مینمودند. دوم تعرفهٔ گمرکی را که بلژیکیان نوشته بودند بزیان خود میشمردند. در سال ۱۲۸۹ که مظفرالدینشاه در سفر اروپا میبود، در همهٔ آن شهرها بازرگانان شوریده و با دولت در گله و گفتگو میبودند، ولی به نتیجهای نرسیدند و دامنهٔ گفتگو تا به پس از بازگشت شاه کشید.
دولت باین دادخواهیها گوش نمیداد، و از آنسوی بلژیکیان ببدرفتاری میافزودند، و آشکاره میانهٔ بازرگانان ایرانی و بیگانگان، بلکه میانهٔ مسیحیان ایرانی با مسلمانان جدایی میگزاردند، و با مسلمانان بسیار سخت میگرفتند. این رنجشها چون با ناخشنودیهایی که از رهگذر وام گرفتن و بگردش اروپا رفتن در میان میبود، توأم میگردید یک هیاهویی می شد. مردم مظفرالدینشاه را سادهدل و ناتوان شناخته همهٔ بدیهارا از میرزا علی اصغر خان اتابک میدانستند.
در این زمان در ایران، رشتهٔ کار بدست دو گروه میبود: یکی درباریان و نزدیکان شاه که سخنی باو توانستندی رسانید، و دیگری علماء که مردم را توانستندی شورانید. اتابک در میان هر دو گروه دشمنانی میداشت.
در تاریخ بیداری مینویسد: هنگامیکه شاه در اروپا بود (در سفر دوم)، در تهران سید علی اکبر مجتهد تفریشی و سید محمد طباطبایی و امامجمعه و دیگران، با چند تنی از درباریان انجمنی ساختند و با هم پیمان نهادند که به برانداختن اتابک بکوشند، و پیمان نوشتند و سوگند یاد کردند، ولی چون اتابک از سفر باز گشت اقبالالدوله کاشانی که پیکرهای
- ↑ در این باره کتاب «استقلال گمرکی ایران» دیده شود.