برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۳۸۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

روزنامه‌های دیگر، نویسندگان آنها را نمیشناسیم و یا درخور گفتگویی نیستند. بیشتر اینها بیکبار بی‌سرمایه و خود کسانی میبودند که اگر کسی یکی از آنانرا دیدی و چنین پرسیدی: «اینکه میخواهی روزنامه برپا کنی آیا چه در آن خواهی نوشت؟..» دیدی هیچ نیندیشیده و خود نمیداند که چه خواهد نوشت! بلکه نمیداند روزنامه را بهرچه نویسند، و همین اندازه که دیده دیگران بچنین کاری برخاسته‌اند او نیز بهوس افتاده.

برخی از اینها از نامش پیداست که چه بوده: «حی علی الفلاح» «صراط المستقیم»، «حلم آموز»، «الجناب»، «کلید سیاسی». در پشت سر این نامها چه بایستی بود؟!.

خود روزنامه‌ها نیز دیدنیست، روزنامه که برای بیدارکردن مردم و یاد دادن چیزهای نادانسته بایستی بود، هر کس در آن دانسته‌های کهن خود را برشته نوشتن میکشد. این یکی از فلسفه سخن میراند و میخواهد با دلیل های فلسفی مشروطه را روشن گرداند. آن یکی از گفته‌های صوفیان دلیل میآورد و شعرهای مثنوی را مینویسد. آن دیگر از راه قرآن و حدیث در میآید و مشروطه را یک دستگاه اسلامی میگرداند.

نکته اینست که هیچ یک از آنان کمی در خود سراغ نمیداشتند و نیازی بیاد گرفتن نمیدیدند و بلکه هر یکی در پی یاد دادن میبودند. مشروطه که یک چیز تازه‌ای بود از اروپا رسیده، و میبایست تا دیری همگی در پی شناختن و یاد گرفتن آن باشند، اینان نیازی بآن ندیده، و نامش را شنیده و هر یکی از اندیشه خود معنایی بآن داده، و باشتاب در پی بیرون ریختن دانشهای خود میبودند.

جنبش مشروطه که پیش آمده بود و خود یک زندگانی نوینی میآغازید میبایست یکرشته داناکهای نوینی در زمینه زندگانی آزاد، و چگونگی نگهداری کشور، و بایاهای مردم، و مرزی که میانه آنها با دولت باید بود - پراکنده گردد و بمردم یاد داده شود. نیز داناکهای کهن بیهوده از فلسفه و عرفان و مانند اینها، از میان رود. لیکن اینها فرصت نداده و بآن می‌کوشیدند که مشروطه را از معنی درست خود بیرون آورند و هر کس بدلخواه معنای دیگری بآن دهند و بدینسان آن را یک چیز

۳۷۸