برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۳۴۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

نمایندگان از پاسخ درمانده گفتند: ما را ناگزیر گردانیدند. گفتند: پس کنون بفرستید و آن نوشته را که با زور نویسانیده شده پس بگیرید.

این را گفتند و پافشاری نشان دادند. چند تن از نمایندگان و پیشنمازان پیش بیگلربیگی رفته نوشته را پس خواستند. ولی او سر باز زد و نوشته را برد و بحاجی میرزا حسن پس داد. مردم ایستادگی نمودند که آن نوشته را بدست آورند و چند بار بنزد حاجی میرزا حسن فرستادند و او پافشاری نموده آن را نداد. در این میان در انجمن و در بیرون شور و خروش بسیار میرفت و از مجتهد و همدستان او که حاجی نظام‌الدوله و بصیرالسلطنه و حاجی ملک‌التجار می‌بودند بد میگفتند، و چون تا فرورفتن آفتاب نوشته بدست نیامد و مجتهد همچنان پا فشرد چنین گفتند: اینان بد خواه توده اند و میباید از شهر بیرون روند. اگر مجتهد امشب از شهر بیرون نرفت ما خود فردا بیرونش گردانیم. چنین نهادند که فردا با تفنگ و افزار جنگ بیایند. بدینسان روز را بپایان رسانیده پراکنده شدند.

بیرون‌کردن مجتهد از شهر شبانه آگاهی آوردند که مجتهد آن نوشته را را پاره کرده و دور ریخته. ولی مردم بآن بس نکرده و چنانکه نهاده بودند بامدادان از هر کوی دسته دسته رو بانجمن آوردند. بسیاری از ایشان تفنگ و تپانچه همراه میداشتند، و این نخستین شورش با افزار جنگ شمرده میشد. همچنین پیشنمازان یکایک گرد آمدند. باز شور و خروش و بدگویی پیش میرفت و باز کسانی را نزد مجتهد فرستادند و پیام دادند که بی‌آنکه خونریزی شود خودش و پسر بزرگش حاجی میرزا مسعود از شهر بیرون روند.

همانا مجتهد باور نمیکرد مردم بیکبار ازو روگردانند و برفتن شتاب نمینمود. ولی از اینسو مردم پا فشاری سختی نشان میدادند. امروز سه تن از ملایان خیابان تفنگ بدوش آمده بودند که اگر نرفت خود با وی بجنگند. از ایرانیان که سالیان دراز در زیردست ملایان

زیسته و همیشه آنان را جانشینان امام و نمایندگان خدا باور کرده

۳۳۸