نان را بهشت عباسی پایین آورده بود، این بنانوایان گران افتاده بکار شکنی میکوشیدند. از آن سوی دیهداران که بیشترشان مشروطه را از درون دل دوست نمیداشتند از فروش غله خودداری نشان میدادند. انجمن از نظامالملک خواست که بآنان فشار آورد و بفروش غله وادارد و نظامالملک همراهی نشان داد، ولی در نهان جز بکارشکنی نکوشید. گروهی از آزادیخواهان در انجمن انبوه شده و خواستار گردیدند که پرگ داده شود خود آنان بکار برخیزند. ولی انجمن آن را مایهٔ آشوب دانسته بجلوگیری پرداخت.
روز سیام بهمن (هفتم محرم) میرهاشم دوچیی از تهران باز گردید. چنانکه گفتیم این را از تبریز بیرون کردند، و سپس انجمن ایالتی بنام دلجویی از مردم دوچی و بپاس پیشگامی آنان، او را یکی از نمایندگان دوازدهگانه آذربایجان برگزید، و با تلگراف «اعتبارنامه» برای وی فرستاد، و میرهاشم چند روزی بمجلس میرفت و در گفتگوها همراهی مینمود، ولی سپس دانسته نیست بهر چه کناره گرفت و چنانکه گفتیم به تبریز باز گردید. ما را در این باره آگاهی درستی نیست. گویا او خود آرزومند بازگشتن به تبریز می بود، و انجمن باز برای دلجویی از مردم دوچی این را پذیرفته و ببازگشتن او خشنودی نموده و خود امید می بست که میرهاشم گذشته را فراموش ساخته دلسوزانه همدستی خواهد کرد، و بهمین امید بود که چند روزی پس از آن، کسانی از باشندگان انجمن بخانه وی رفتند و او را برداشته باشکوه و پاسداری بانجمن آورده و یکی از نمایندگان گردانیدند.
دو تن از نمایندگان مجلس که هنوز نرفته بودند (حاجی امام جمعه خویی و حاجی محمد آقا حریری) روز چهارشنبه هفتم اسفند (۲ محرم) بازارها را بسته و آنان را نیز باشکوه بسیار روانه گردانیدند. این دو تن نیز از راه قفقاز آهنگ کردند.
شب دوشنبه دوازدهم اسفند (۱۹ محرم) داستان شگفتی رخ داد، و آن اینکه حاجی میرزا حسن میلانی را که یکی از نمایندگان انجمن می
بود، هنگامیکه از انجمن بر آمده و همراه یک نوکر بخانه میرفت