نشان میدادند. از آنسوی در تبریز امروز خشم مردم بیشتر گردیده و گفتگو از آن میرفت که قورخانه را بدست گیرند و تفنگها را بیرون آورده بمجاهدان بخشند. واعظان باز بآرام گردانیدن مردم کوشیدند شاگردان دبستانها آمده و چون در حیاط جا باز نبود بروی پشت بام رده کشیده و سرود میخواندند:
آه ای آزادگان از دست استبداد داد | خانمان شش هزاران ساله را بر باد داد | |||||
یکنفر کز مادرش هنگام زاد آزاد زاد | بهر چه خود را بدست جور استبداد داد | |||||
هر دم از هر گوشهای میآید این فر یاد یاد | آه ای آزادگان از دست استبداد داد | |||||
خانمان شش هزاران ساله را بر باد داد |
هنگام پسین از نمایندگان تلگراف آمد که بدلداری کوشیده و چنین نوشته بودند: همه مردم ایران با شما هم آوازند. از بامداد در مجلس بودیم «انشاءالله تا دو ساعت از شب رفته نتیجه عمل معلوم میشود. بهر قسم است شورش اهالی را ساکت کنید».
بدینسان روز میگذشت. آنان در دارالشوری و اینان در تلگرافخانه چشم براه پاسخ دربار میدوختند. در اینمیان کسانی از نیکخواهان به میانجیگری میکوشیدند. یکی از آنان عضدالملک سر ایل قاجار میبود که همراه حاجی مخبرالسلطنه بدربار میرفت و بجلوگیری از محمد علیمیرزا میکوشید.
محمد علیمیرزا خود را در تنگنا میدید، و از آنسوی بآسانی نمیتوانست گردن بمشروطه گزارد. این بود در پاسخ دو دل میایستاد. ولی چون فشار تبریز ساعت بساعت فزونتر میگردید ناگزیر شد پاسخ دهد و گردن بخواست توده گزارد، و خواه و ناخواه دستخطی بیرون داد.
یکساعت و نیم از شب سهشنبه گذشته حاجی مخبرالسلطنه آن
را بمجلس آورد. مردم که چند هزار تن در صحن بهارستان و در