هست بلژیکیان نیز ناآگاه نمیبودند و بیکار نمیایستادند. محمد علی میرزا با آن گرایشی که به همسایه شمالی میداشت از نگهداری آنان دست بر نمیداشت و میدانی بآنکه گفتگو از آنان بمیان آید نمیداد.
وزیر مالیه ناصرالملک، که پس از چند بار درخواست سعدالدوله روز بیست و ششم دیماه (دو روز پیش از تاجگزاری) بمجلس آمد، میرزا ابوالحسن خان نمایندهٔ فارس ازو پرسید: «عایدات اداره گمرک چقدر است؟..» ناصرالملک پاسخ داد: «گمرک وزیر علیحده دارد باید این مطالب از او سؤال شود. چیزی که هست ما میتوانیم آنچه که بما صورت دادند بگوییم». میرزا ابوالحسن خان گفت: «چرا باید گمرک وزیر مخصوصی داشته باشد و در تحت اداره وزیر مالیه نباشد؟! ابداً ملت اطمینان باین مطلب ندارند...» ناصرالملک باین پاسخ نداده گفت: «مطلبی که راجع بمن باشد در جوابش حاضرم.» هر چه سعدالدوله و دیگران در این باره پرسیدند از گردن خود انداخت و پاسخ نداد. چه راستی آن بود که نوز در کار خود جداسر میبود و بوزیر مالیه پروا نمیکرد و حساب هم نمیداد و ناصرالملک تنها نام وزیری مالیه را میداشت،
از این گفتگوها در مجلس اندازهٔ چیرگی بلژیکیان را آشکارتر میگردانید، و از آنسوی زشتکاریهای پیشین آنانرا در زمان عینالدوله به پیش چشمها میآورد. این بود بارها میپرسیدند: چرا باید یکتن بیگانه را وزیر گردانند. ناصرالملک میگفت: «این را بنویسید از صدر اعظم بپرسید». این خود داستانی شد که بکوشند و آن بیگانگان بدخواه را براندازند.
پس از گفتگوها، نامهای از سوی مجلس بصدر اعظم نوشتند که وزیران را بمجلس بشناساند و زمینهٔ کار و اندازه پاسخدهی هر یکی را روشن گرداند. از این دو نتیجه را میخواستند: یکی آنکه نوز که او را بمجلس نتوانستندی شناسانید از وزیری برافتد. دیگری اینکه وزیران خود را در برابر مجلس پاسخده شناسند و هر زمان که مجلس خواستشان بیایند.