برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۲۶۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

پیشرفت آن میکوشیدند دانسته شود می‌باید داستان را گشاده‌تر نویسیم:

آن روز مردم بازارها را باز نکردند و همگی در سر راه نمایندگان انبوه شدند و از در انجمن تا کنار پل آجی که بیگمان بیشتر از یک چهار یک فرسخ است کوچه ها را گرفتند. علما و سران آزادی در انجمن گرد آمده بودند و همه اطاقها و حیاطها پر شده بود. نمایندگان نخست باینجا در آمدند. مردم بیکبار از دیدن ایشان آواز شادمانی بلند گردانیدند. در اینجا میبایست «اعتبارنامه»ها داده شود. نخست میرزا حسین سخنانی گفت. میرزا فضلعلی آقا و شرف‌الدوله چیزی نوشته بودند، درباره دلبستگی خود بکار توده و اینکه آرزومند جانفشانی میباشند و میروند تا در راه توده بکوشند، دادند آنرا هم میرزاحسین خواند. مردم همه بیک آواز بانک بر آوردند: «بروید در پناه خدا، با جان و داراک به پشتیبانی شما خواهیم کوشید».

اعتبارنامه‌ها داده شد. و پس از برخی نمایشها و پیکره برداشتن هنگام راه افتادن رسید. نمایندگان و علماء و سردستگان و مردم همگی پیاده روانه گردیدند، و تا جلو مسجد امیرخیز که درشگه‌ها را در آنجا نگه می‌داشتند پیاده رفتند. بر سر راه مردم همه شور و خروش مینمودند و شادمانی نشان میدادند.

در جلو مسجد امیرخیز منبری نهاده بودند. نمایندگان بروی پله‌های آن نشستند. شیخ سلیم قرانی بدست بالای منبر ایستاده و چنین خواست میانه نمایندگان و مردم پیمانی پدید آورد. نخست از سوی مردم، از نمایندگان پیمان گرفت که در آن سفریکه میکنند همیشه به پیشرفت کارهای توده کوشند، و فیروزی و نیرومندی ایران را در اندیشه دارند، و نگه داری مشروطه را بایای خودشناسند. سپس رو بمردم گردانیده چنین گفت: «این مردان ارجمند را که از سوی خود نماینده گردانیده میفرستید و آنان جان بکف گرفته و خود را بخدا سپرده روانه میگردند بگویید که در راه نگهداری از آنان تا چه اندازه آماده خواهید بود که این قران میانه شما و آنان داور باشد؟...» باز همگی

مردم با یک آواز چنین گفتند: « با داراک و جان تا آخرین قطره خون

۲۶۳