برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۲۶۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

نامه» او را بتلگراف فرستادند. آنچه می باید گفت اینست که آن را انجمن برگزیده و خواستش دلجویی میبود. طالبوف در ولادیقفقاز میزیست و تنها بنام ارجشناسی از کوششهای پیشین او و از نوشته‌هایش او را برگزیدند. ولی او این زمان وامیزد و دلخوشی از این جنبش و کوشش ایرانیان نمیداشت. این در بسیار کسانیست که در راهی که میکوشند چون بیک جایی رسیدند دیگر آزرده شوند و رو برگردانند. طالبوف از این کسان می بود و این زمان آزردگیها مینمود. نامه‌ای ازو در شماره دوم روزنامه انجمن است که چاپلوسانه محمد علیمیرزا را «حضرت اقدس والا ولیعهد روحنا فداه» مینویسد. نامه دیگری در شماره سی و سوم آن روزنامه است که میگوید: «ایرانی که تا کنون اسیر یک گاو دو شاخه استبداد بود اما بعد از این اگر اداره خود را قادر نشود بگاو هزار شاخه رجاله دچار گردد. آنوقت مستبدین به نابالغی ما میخندند و دشمنان اطراف شادی کنان لاحول گویند. فاش میگویم که (من این مسئله بیچون و چرا میبینم). وگرنه بفرمایید کدام تبریزی قراجه‌داغیست که برای منع دخول و سوختن نسخه‌های ملانصرالدین باغوای معاندین شورش نماید و از مجمع مطالبه اذن دخول بکند. هر کس هجو ولی نعمت تاجدار خود را بگیرد و بخواند یا با نویسنده او مکاتبه نماید چنین بی غیرت چه حق دارد خود را ایرانی حساب بکند؟!..»

از مشروطه گرفتن ایرانیان آزردگی مینماید باین دستاویز که اگر

۲۶۱