دوافروش بهمدستی نه تن دیگر انجمن نهانی بنام «مرکز غیبی» پدید آورده بودند، و خود رشته کارها در دست آنان میبود. در بیرون حاجی میرزا حسن مجتهد و دیگر ملایان و برخی بازرگانان در انجمن نشسته و سر رشته دار شمرده میشدند. ولی آنان را آن شایندگی نمیبود و در نهان رشته جنبش را آن انجمن نهانی میداشت و داستان بیرون کردن میر هاشم و امامجمعه و جلوگیری از بسته شدن انجمن همگی از ایشان میبود. آنان نیک میدانستند که خودکامگی از میان نرفته و تنها نام مشروطه نتیجهای را در بر نخواهد داشت و باید نیرو بسیجید و برای نبرد آماده گردید. نیک میدانستند که اگر مردم را بخود رها کنند کم کم سست گردیده و از جوش فرو خواهند نشست و این بود هر زمان بهانه دیگری پیش آورده آنان را بتکان وا می داشتند و با خودکامگی نبرد را رها نمیکردند.
در تاریخ مشروطه برخی داستانهای ارجداری هست و کسانی شایندگی و کاردانی نیکی از خود نشان دادهاند. یکی از آنها داستان همدستی دو سید و پدید آوردن جنبش تهرانست که ما نوشتیم و از هر باره در خور ستایش است. دیگری همدستی این سه تن نام برده و همراهان ایشانست که جنبش تبریز را با هوش و کاردانی بسیار پیش بردند و دسته مجاهدان را پدید آوردند. کارهای اینان نیز همه ارجدار و در خور ستایش میباشد.
این ایستادگی ایشان در برابر محمد علیمیرزا و نگهداری از انجمن نتیجه آن را داد که رشته کارهای همه آذربایجان بدست آزادیخواهان افتاد و محمد علیمیرزا سپر انداخت، و ناگزیر شد بکارشکنیهای نهانی پردازد.
روزنامههای قفقاز پیش آمد های آذربایجان را می پاییدند و هر چه رخ میداد بگفتگو میگزاردند، و بسیاری از آنها، که یکی هم روزنامه «ارشاد» میبود جنبش ایران را یک چیز سرسری پنداشته و ارجی بآن نمینهادند و گاهی سخنان سردی مینوشتند. ولی این پیش
آمد اندیشه آنها را دیگر کرد و همان روزنامه ارشاد داستان را عنوان