برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۲۴۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

اساسی نباید انجمنی باشد.

و اینان گفتند: ما نخواهیم گزاشت انجمن بسته شود. ما چیزی را که گرفته‌ایم از دست نخواهیم داد. از اینگونه سخنانی گفتند. بخواهش مجتهد نیرالسلطان با تلفون با محمد علیمیرزا گفتگو کرد. محمد علی میرزا باز همان سخن را گفت. مجاهدان همینکه این را شنیدند بیکبار شور و خروش نمودند. چون دسته انبوهی در حیاط می بودند یکی در بلندی ایستاده چنین گفت: مردم اینان میخواهند انجمن را ببندند که پس از بسته شدن آن ناچار واعظان خاموش گردند و کم کم خونهای ما سرد شود، و آنگاه باز چیره گردیده و بیارند بسرهای ما آنچه میخواهند. ولی «آنسبو بشکست و آن پیمانه ریخت». تا یکتن از ما زنده است از آزادی دست نخواهیم برداشت، و اگر تهرانیان هم رها کنند ما خود بتنهایی در نگهداری این دستگاه خواهیم کوشید.

باین گفته‌ها باشندگان با «زنده باد مشروطه خواهان»، و «زنده باد آزادی طلبان»، و با شور و فریاد پاسخ دادند. هیاهویی که تا آن روز در تبریز مانندش دیده نشده بود برخاست و سخنانیکه تا آن روز در ایران گفته نشده بود به زبانها آمد. آشکاره باز نمودند که اگر بجنگ و خون‌ریزی هم برسد از ایستادگی نخواهند برگشت.

دیر گاهی این نمایش در میان میبود. نیرالسلطان دوباره با محمد علیمیرزا با تلفون گفتگو کرد، و چگونگی داستان را بدانسان که دیده بود باو باز نمود. پاسخ داده بود: «ما خواستیم تا آمدن قانون اساسی انجمن نباشد. کنون که نمی پذیرند چنانکه میخواهند رفتار کنند».

از این پاسخ مردم شور و خروش کم کردند، و از آنسوی با پیشنهاد نیرالسلطان محمد علیمیرزا دستخطی نوشت که انجمن همچنان بر پا باشد و یکتن نیز از سوی او برای بکار بستن دستورهای انجمن باشد. نیرالسلطان خود دستخط را برداشته آورد. مردم گفتند: میباید همین شبانه آقایان را بانجمن ببریم، و در زمان فانوسها را روشن کرده و مجتهد و دیگران را پیش انداخته، با شور و خروش شادی بانجمن

آمدند و بنام فیروزی خوانهای شیرینی از بازار آورده آن گروه انبوه

۲۳۹