برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۲۴۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

خود نیرالسلطان را فرستاد که برود و امامجمعه را از پیرامون شهر دور گرداند. نیز دستور داد که پسر او بمسجد نیاید.

امام جمعه بقزلجه میدان که در چهار فرسخی تبریز و بسر راه تهرانست رفت، و در آنجا که دیه خود او می بود نشیمن گرفت. از اینسوی کسانی از مردم رفتند و میرزا غفار آقا را که دارنده پیشین مسجد بوده و امام جمعه با زور از دستش در آورده بوده بمسجد آوردند که نماز بگزارد.

نخستین نبرد با محمد علیمیرزا کار برگزیدن نمایندگان پیش میرفت. هر گروهی (طبقه) بنوبت خود نمایندگان خودرا بر میگزیدند. از آنسوی چون رمضان در میان و مسجدها برپا میبود، واعظان مشروطه فرصت بدست آورده در منبرها سخن از مشروطه و کشور میراندند. شب سیزدهم آبان (۱۷ رمضان) بار دیگر شور و خروش برخاست.

از روزیکه تلگراف از شاه رسیده و مشروطه آشکار شده بود محمد علیمیرزا همراهی نشان میداد، و چنانکه نوشتیم هر درخواستی که انجمن میکرد می‌پذیرفت، ولی این نشان پاکدلی او نمی‌بود و همیشه پی فرصت میگشت که بجلوگیری کوشد. این بود چون کار برگزیدن نمایندگان بپایان رسید پیام فرستاد که دیگر انجمن را بر چینند. زیرا انجمن «نظارت» کارش را انجام داده، و انجمن دیگر که آزادیخواهان خود پدید آورده بودند بنیادی از قانون نمیداشت.

از این پیام انجمن‌نشینان که بیشترشان از ملایان و بازرگانان می‌بودند بیم کرده و فرمان‌برداری نمودند، و انجمن را رها کردند. ولی آزادیخواهان، یا بهتر گویم: مجاهدان خرسندی ندادند، و چون آنشب انجمن‌نشینان و دیگران در خانه حاجی میرزا حسن مجتهد، برای افطار میهمان میبودند، اینان آهنگ آنجا کردند، و بهنگامیکه نیرالسلطان فراشباشی ولیعهد نیز میبود رسیده و با مجتهد و دیگران بگفتگو پرداخته از رها کردن انجمن بازخواست نمودند، و داستان پیام را پرسیدند.

مجتهد پاسخ داد: چنین پیامی رسیده و راست هم هست. تا رسیدن قانون

۲۳۸