کمفروشی که خود گرفتاری دیگری شمرده شدی، این زمان بیکبار از میان برخاسته، و همه دکانداران خود درستکاری مینمودند و اگر کسی را آرزوی نادرستی میبود از ترس مردم دلیری نمیداشت.
کینههای شیخی و متشرع و کریمخانی در کنار مانده و سنی شیعی از میان برخاسته، کسی یارای آنکه زبان بچنین سخنانی باز کند نمیبود و تبرائیان (لعنتچیان) بیکبار ناپدید گردیدند.
در تبریز از پیش دبستانها میبود. ولی این زمان گرایش مردم بآنها بیشتر گردیده و در هر کویی توانگران نشست بر پا کرده و گفتگو از بنیاد گزاردن دبستانها میکردند. نیز کسانی بآرزوی پدید آوردن «شرکت» و بنیاد نهادن کارخانه میافتادند.
در این میان کسانی از سران کوشندگان، از شادروانان کربلایی علی مسیو و حاجی رسول صدقیانی و حاجی علی دوافروش و سید حسن شریفزاده و میرزا محمد علیخان تربیت و جعفر آقا گنجهای و آقا میر باقر و میرزا علی اصغر خویی و آقا نقی شجاعی و آقا محمد صادق خامنه و سید رضا[۱] یک نشست نهانی بنام «مرکز غیبی» برپا کرده بیک کار ارجدارتر دیگری میکوشیدند و آن اینکه دستهای بنام «مجاهد» پدید آورند.
اینها کارهاییست که پس از بیرون آمدن از بست نشینی، بیدرنگ باینها پرداختند و ما دنباله اینها را خواهیم نوشت.
باز شدن دارالشوری در این میان در تهران دارالشوری بر پا گردید. گفتیم مجلس چندگاهه «نظامنامه انتخابات» را نوشت و آن را بدستینهٔ شاه رسانید، و از روی آن در تهران ببرگزیدن نمایندگان آغاز گردید.
این «نظامنامه» مردم را بشش گروه (طبقه) میبخشید بدینسان: شاهزادگان و قاجاریان، علماء و طلبهها، اعیانها، بازرگانان، زمینداران و کشاورزان، و پیشهوران که هر گروهی نمایندگان جداگانه برگزیند، و برای تهران شصت نماینده بدیده میگرفت بدینسان:
- ↑ دوازده تن بودهاند و نام یکی را از ایشان ما نمیدانیم.