ولی دلها از کینه پاک نمی بود، و چند زمانی نگذشت که بار دیگر خون ریزیهای سختی، چه در باکو، و چه در دیگر شهر های قفقاز، در گرفت و خدا میداند که تا چه اندازه مردان و زنان کشته شدند.
روزنامههای فارسی این داستانها را مینوشتند. روزنامه تربیت هواداری از ارمنیان مینمود و حبلالمتین و روزنامههای دیگر پشتیبانی از مسلمانان نشان میدادند. این داستان در همه جا بمردم گران میافتاد. ولی در آذربایجان بویژه در تبریز، بدیگر گونه میهنایید. زیرا گذشته از نزدیکی میانه قفقاز و آذربایجان، و گذشته از دلبستگی که آذربایجانیان را بقفقاز میبود، چون گروه انبوهی از مردم اینجا در قفقاز میبودند، و چنین آگهی میرسید که ارمنیان در کشتن مسلمانان، جدایی میانه ایرانیان و دیگران نمیگزارند – اینها مردم را سخت ناآسوده میگردانید.
بیم میرفت که در اینجا نیز خونریزی رو دهد، ولی نگهبانی دولت و جلوگیری برخی از علماء و رفتار دور اندیشانه سران ارمنی جلو را گرفت. ارمنیان خودرا ایرانی میخواندند و از رفتار همجنسان خود در شهرهای قفقاز بیزاری مینمودند، و بعلماء نزدیک رفته دلهای آنان را بسوی خود میگردانیدند، تا آنجا که چون در همان هنگامها شیخ حسن مامقانی در نجف مرد و در شهرهای ایران برای او ختم میگزاردند، در تبریز ارمنیان نیز همدردی نمودند و در مسجد قلعهبیگی که در ارمنستان است ختم گزاردند.
بدینسان در اینجا جنگی رو نداد. در سال ۱۲۸۵، یکماه کما بیش، پیش از داستان مشروطه، یک روز آوازی افتاد و مردم بازار را بستند و نزدیک بود رشته از دست رود. لیکن باز علماء و دولت جلو گرفتند.
در این جلوگیری یکی از پیشگامان امامجمعه میبود که بنگهداری از ارمنیان میکوشید، چندانکه این رفتار او مایه دل آزردگی قفقازیان گردید و روزنامههای آنجا زبان بگله و بدگویی باز کردند.
باری این پیش آمد بتکان و بیداری مردم بسیار میافزود، و آنچه
بیش از همه مایه پندآموزی گردیده و بزبانها افتاده بود اینکه در آن