برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۲۰۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

از ملایان نخست امامجمعه، و سپس مجتهد بانبارداری شناخته میبودند. مجتهد خود بیزاری نمودی و گناه را بگردن پسرش حاجی میرزا مسعود انداختی. ولی امامجمعه باین پرده‌کشی هم نیاز ندیدی.

کشته شدن جعفر آقا شکاک در سال ۱۲۸۴ (۱۳۲۳) بهنگامیکه مظفرالدین شاه در اروپا میبود و محمد علیمیرزا در تهران عنوان «نایب السلطنگی» میداشت در تبریز یک داستان شگفتی رخ داد که اگر چه بجنبش مشروطه پیوستگی نزدیکی نمیدارد، چون با رشته تاریخ و داستانهایی که در سال‌های دیرتر رو داده پیوستگی میدارد، و خود یکی از پیش آمدهایی بود که از ارج دولت در نزد مردم بسیار کاست، از اینرو آن را در اینجا مینویسیم:

ایل شکاک از کردانیند که در نزدیک خاک عثمانی نشیمن دارند. سران اینان هر زمان فرصت دیدندی با دولت نافرمانی کردندی و بتاخت و تاراج برخاستندی. در اینزمان‌ها، از چند سال باز، محمد آقا سر آن ایل و پسرش جعفر آقا نافرمانی مینمودند و از تاخت و تاز باز نمیایستادند. نظام‌السلطنه که پس از رفتن محمد علیمیرزا بتهران، به پیشکاری آذربایجان آمده بود بجعفر آقا زینهار داد و او را بتبریز خواست. جعفر آقا با هفت تن از برگزیدگان کسان خود، که یکی از ایشان میرزا نام داییش میبود، آمد، و نظام‌السلطنه با او مهربانی نمود.

چون اینزمان در قفقاز گرماگرم جنک ارمنی و مسلمان میبود و آگاهیهایی که از آنجا میرسید در تبریز مردم را میشورانید و در اینجا نیز هر زمان بیم آشوب میرفت چند روزی نگهداری ارمنستان را باو سپرد که با کسان خود بگردد و اگر آشوبی رخ داد جلو مردم را گیرد.

تا چندی آنان در شهر میبودند و همچنان با تفنگ و فشنگ میگردیدند، و چون از بازارها یا کوچه‌ها میگذشتند مردم بتماشا میایستادند.

ولی یکروز ناگهان آواز افتاد که جعفر آقا را کشته‌اند و کسان او شلیک کنان گریخته و چند کس را با تیر زده‌اند، و در شهر تکانی

پدید گردید. چگونگی این بوده که محمد علیمیرزا از تهران، با تلگراف

۱۹۷