را هم روی نعشها خراب کردهاند شب دویم نایب عبدالله آدم خود را با چند نفر محرمانه فرستادم نعشها را در آورده و سرها را هم بردند غسل داده و کفن نموده در قبرستان همان محله دفن کردند. تا اینجاست یادداشت وزیر اکرم.
اینان را که کشتند چنین گفتند: «سه تن بابی میبودند». دیگران را که میکشتند این نام را مینهادند چه رسد بکسانی که دو تن از ایشان زمانی از شناختگان بابیان میبودهاند. ولی کسان بسیاری داستان آنانرا دانستند و سخت آزرده گردیدند، و چند سال دیرتر که آزادیخواهانی پیدا شده و بکوششهایی برخاستند، همیشه نامهای آنان را بزبان داشتندی و یکی از بیدادگری قاجاریان همین را شمردندی.
داستان نان یکی از گرفتاریهای زمان خودکامگی انبار داری بوده که همیشه دیه دارانی گندم و جو را نفروختندی تا نان کمیاب و گران شدی، و آنگاه ببهای بیشتر فروختندی. این کار، در سالهای پیش از مشروطه در آذربایجان رواج بسیار یافته بود و بیشتر دیه داران از ملایان و اعیانها و بازرگانان بآن میپرداختند، و دولت که می بایست جلو گیرد، نمیگرفت. زیرا خود محمد علی میرزا دیه میداشت و او نیز از گرانی غله بهرهمند میگردید.
در نتیجه این، نان همیشه کمیاب و جلو نانواییها پر از انبوه زن و مرد بودی، که فریاد و هیاهوی آنان از دور شنیده شدی.
این یک گرفتاری برای مردم کمچیز شده بود و چند بار آشوبی پدید آورد که یکی از آنها آشوب خونین سال ۱۲۷۷ (۱۳۱۶) و تاراج خانههای نظامالعلماء و علاءالملک و دیگران بود. در اینسال نان کمیاب تر و سختی مردم بیشتر بود، و سید محمد یزدی که آنزمان تازه به تبریز آمده بود و در مسجد ها و روضه خوانیها بمنبر میرفت و از انبار داران بدگویی میکرد و باد بآتش خشم مردم میزد. در نتیجه اینها و برخی دستهایی که در میان بود کسانی جلو افتادند و بازار ها بسته گردید و مردم در سید حمزه گرد آمدند و بفریاد و ناله پرداختند.
امیر نظام گروسی که پیشکار آذربایجان میبود خواست با پیام و سخن