برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۹۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

اینجا سوء ظن او که حسن ظن بوده معلوم میشود حضرات را که وارد مرند دو منزلی تبریز نمودند محض احتیاط که مبادا اسباب فرار یا استخلاص آنها فراهم بیاید اسکندرخان فتح‌السلطان کشیک‌چی باشی خود را هم با جمعی سوار بمرند فرستاد که در معیت رستمخان با هم باشند.

همچنین چون بنده نایب‌الحکومه بودم و اختیار محبوسین انبار دولتی را داشتم حضرات را بمن نداد. خود محمد علی میرزا خانهٔ در محلهٔ ششکلان داشت بجهت ناتمامی تعمیرات عمارت دولتی در همان عمارت و خانهٔ مخصوص خود می‌نشست شبانه بدون اطلاع بنده حضرات را وارد نموده و در خانهٔ اختصاصی خود حبس نمود که بنده هم نتوانستم آنها را ملاقات و از حال آن بیچاره‌ها مطلع شوم.

در این بین از پارهٔ جاها لازمهٔ تحقیقات را نموده و در صدد استخلاص آنها بر آمدم حتی بیکی از قراولها ده تومان داده قلمدان و کاغذی بحضرات رساندم که از محبس بمرحوم میرزا آقای مجتهد پسر مرحوم حاجی میرزا جواد آقا و سایر علماء کاغذ التجاء نوشته و استخلاص خود را بخواهند و آنها هم بعلماء کاغذ نوشته توسط همان قراول کاغذ ها بعلماء رسید بنده هم خیلی طالب و مایل بودم که با حضرات ملاقاتی کنم یک روز وقت غروب نمیدانم برای چه کاری از دارالحکومه بخانه محمد علی میرزا رفته دیدم تنها در اطاق کتابی میخواند به بنده هم اجازه جلوس داده گفت این کتاب را یکی از این سه نفر محبوس که اسمش میرزا حسنخان است برای ایران قانون نوشته کتاب را داد دست بنده من هم چند سطری خوانده بعد گفت شما این محبوسین را ندیده‌اید جان من امشب بمحبس رفته آنها را استنطاق کنید گفتم باین شرط میروم که یکنفر با من بیاید خودتان هم در پشت در ایستاده هر چه صحبت میکنم بشنوید قبول کرد محمدعلی میرزا و بنده و اسکندرخان فتح‌السلطان و میرزا قهرمانخان نیرالسلطان رفتیم به محبس خودش پشت در ایستاد ما سه نفر وارد محبس شدیم دیدم این بیچاره‌ها تازه از نماز فارغ و هنوز خلیلی را بپایشان نگذاشته و سه نفری صحبت میکنند فتح‌السلطان و میرزا قهرمانخان

روبروی آنها نشسته بنده محض اینکه نمیخواستم محمد علی میرزا حال

۱۸۹