و انگیزههایی را که برای تکان مردم در اینجا، در میان میبوده روشن گردانیم. در اینمیان میدان خواهیم داشت که برخی از گرفتاریهای ایرانیان و چندی از حالهای ایشان را نیز بجستجو گزاریم.
گفتیم: ایرانیان، نا آگاه از پیش آمدهای جهان و تکان اروپا، روز میگزاردند تا از زمان سپهسالار قزوینی بیداری در ایران آغازید، و از زمان داستان امتیاز توتون و تنباکو تکانی در توده پدید آمد، و آن تکان و بیداری در پیشرفت میبود تا بدانسان بمشروطه خواهی انجامید.
پیداست که همهٔ شهرها، کم یا بیش، بهره از آن تکان مییافتند، و آذربایجان هم بی بهره از آن نمیبود. چون پس از پایتخت، بزرگترین شهر ایران تبریز شمرده میشد، و ولیعهد همیشه اینجا مینشست، و پیوستگی با تهران همیشه در میان میبود، از اینرو با همه دوری، از چیزهایی که در پایتخت رخ میداد و مایهٔ بیداری مردم میشد، ناآگاه و بیبهره نمیماند. از اینسوی انگیزههایی برای بیداری، خود این را در میان میبود که نزدیکیش بقفقاز و خاک عثمانی باشد، و اینها آمادگی و بیداری آذربایجانیان را بیشتر میگردانید.
قفقاز را از آذربایجان یکرودی (ارس) جدا میگرداند، و اینست آنرا در اینجا «اوتای» (آنور) نامیدندی، و سالانه گروه انبوهی از مردم، از بازرگانان و سوداگران و کارگران بآنجا رفتندی، و هر یکی پس از چند سال ماندن باز گردیدندی، و آنچه را که از چگونگی روسستان و روسیان و دیگر اروپاییان شنیده و یا دیده بودند بارمغان آوردندی. همین کار را کسانیکه باستانبول رفتندی کردندی.
آذربایجانیان در بازرگانی و فرستادن کالا بکشورهای بیگانه، از همهٔ مردم ایران جلوتر میبودند، و در همهٔ شهرهای قفقاز از تفلیس و باکو و باتوم و عشقآباد و دیگرها رشتهٔ بازرگانی را بیشتر، اینان در دست میداشتند. همچنین در استانبول و دیگر شهرهای عثمانی و برخی از شهرهای اروپا در بازرکانی دست گشاده داشتندی.
این بازرگانان، در سایهٔ آنکه رنج بخود آسان گرفتندی و بسفرها
رفتندی، از یکسو داراک اندوختندی و با پیشانی گشاده زیستندی، و